گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
انوار العرفان
جلد نهم
[سوره النساء ( 4): آیات 153 تا 169 ] ....



ص : 409
اشاره
یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتاباً مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسی أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَۀُ بِظُلْمِهِمْ
ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ فَعَفَوْنا عَنْ ذلِکَ وَ آتَیْنا مُوسی سُلْطاناً مُبِیناً ( 153 ) وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِیثاقِهِمْ وَ قُلْنا لَهُمُ
ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً ( 154 ) فَبِما نَقْضِ هِمْ مِیثاقَهُمْ وَ کُفْرِهِمْ بِآیاتِ اللَّهِ وَ قَتْلِهِمُ
الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلًا ( 155 ) وَ بِکُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلی مَرْیَمَ بُهْتاناً عَظِیماً
156 ) وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ )
( ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقِیناً ( 157
( بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً ( 158 ) وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَۀِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَ هِیداً ( 159
فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِ َ ص دِّهِمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ کَثِیراً ( 160 ) وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَکْلِهِمْ
أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً ( 161 ) لکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما
( أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ الْمُقِیمِینَ الصَّلاةَ وَ الْمُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ أُولئِکَ سَنُؤْتِیهِمْ أَجْراً عَظِیماً ( 162
صفحه 208 از 272
إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلی نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَیْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِیسی وَ
أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَیْمانَ وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً ( 163 ) وَ رُسُلًا قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَ کَلَّمَ
اللَّهُ مُوسی تَکْلِیماً ( 164 ) رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّۀٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً ( 165 ) لکِنِ اللَّهُ
یَشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَیْکَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَ الْمَلائِکَ ۀُ یَشْهَدُونَ وَ کَفی بِاللَّهِ شَ هِیداً ( 166 ) إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَ دُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ قَدْ ضَ لُّوا
( ضَلالًا بَعِیداً ( 167
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقاً ( 168 ) إِلاَّ طَرِیقَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها أَبَداً وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ
( یَسِیراً ( 169
، ص: 414
[سوره النساء ( 4): آیه 153 ] .... ص : 414
اشاره
یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتاباً مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسی أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَۀُ بِظُلْمِهِمْ
( ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ فَعَفَوْنا عَنْ ذلِکَ وَ آتَیْنا مُوسی سُلْطاناً مُبِیناً ( 153
ترجمه و شرح .... ص : 414
خداوند متعال در این چند آیه پارهئی از اندیشههاي شركآمیز آنها را یادآوري نموده و بیان میکند که اي رسول گرامی اهل
کتاب از تو درخواست میکنند که کتابی از آسمان برایشان فرود آوري و هیچ شگفتی در این موضوع نیست زیرا از موسی بدتر و
بزرگتر از این را درخواست کردند براي اینکه از وي خواسته بودند که خدا را آشکارا به ایشان نشان بدهد! آیات بیناتی که خدا
بدست پیامبر و رهاننده آنان حضرت موسی علیه السلام آشکار ساخت چنان نبود که بتواند در وجدان ایشان موثر افتد و بنهانگاه
عقیده در جانهاي ایشان برسد، چنان ، ص: 415
خواستند که خدا را با چشم سر به بینند و این درخواست سبکسرانه گذشته از آنکه ناشدنی است نماینده غرور بیجائی است که با
ایمان هیچ سازگاري ندارد به مناسبت همین تجاوزي که از حدود عقل و ایمان کردند و این ستم بزرگ را روا داشتند صاعقه
آسمانی بر آنها فرود آمد و صدا و غرش آسمانی آنچنان آنها را فرا گرفت که دلهاي لرزان خویش را از دست داده بهلاکت
رسیدند البته خداوند متعال پس از این کردار زشت از آنان درگذشت و دوباره ایشان را بجهان زندگانی باز گردانید. آیا در برابر
این بخشایش الهی سپاسگزاري نموده و توبه کردند و به ایمان بازگشتند؟ نه بلکه پس از این که نشانههاي آشکار خدایی را دیدند
بنابر طبیعت درشت خودشان که طراوت ایمان در آن راهی نداشت به پرستیدن گوساله پرداختند و در حدود هفتاد هزار نفر از آنان
بسجده درآمده و گوساله را پرستش نمودند سپس پروردگار دستور داد که این گروه توبه کنند به این که یکدیگر را بکشند و پس
از اجراي کیفر گروهی که کشته نشده بودند مورد عفو پروردگار قرار گرفتند ولی یهودي، یهودي است و جز فشار و ترس چیزي
در او کارگر نیست لذا بموسی سلطه و قدرت آشکاري دادیم.
اینک میفرماید:
صفحه 209 از 272
اي رسول گرامی اهل کتاب از تو میخواهند که کتابی از آسمان یکجا و بخط آسمانی بر آنان نازل کنی که شهادت بدهند تو
رسول خدا بر آنها هستی در حالیکه این بهانهاي بیش نیست و دلیل بر نافهمی آنها نسبت بحقیقت رسالت میباشد و تعجب مکن
زیرا این یهودان بزرگتر از این را از موسی درخواست نمودند و گفتند اي موسی خدا را بالعیان و آشکارا بما نشان بده که حجاب و
حاجز و مانعی بین ما و خدا نباشد و در اثر این خواهش و بخاطر این ستم صاعقه آسمانی آنها را فرا گرفت و به این عقوبت معاقب
شدند سپس خداوند دوباره آنها ، ص: 416
را زنده کرد و آنها پس از آنهمه آیات روشن و معجزات واضحه گوسالهاي را بخدائی انتخاب کردند ولی ما از این گناه بزرگ
آنها که گوسالهپرستی بود پس از توبه و کشتن یکدیگر درگذشتیم و آنها را عفو کردیم.
از این آیه مستفاد میگردد:
قرآن براي راهنمائی بشر کافی است و باید احکام آن مورد اطاعت و عمل قرار گیرد خواستن معجزات غیر مفید و توقعات بیجا
سفسطه و دور از عقل میباشد و قوم یهود همیشه از دستورات الهی سرپیچی نموده و میکنند.
(153)
، ص: 417
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 417
از تو میپرسند خود اهل کتاب تا کنی نازل بر ایشان در خطاب
یک کتابی ز آسمان در یک زمان همچنان کامد بموسی بالعیان
پس ز موسی قوم کردند این سؤال بلکه زین اکبر بهنگام مقال
این چنین گفتند با او ز اعتذار که بما بنما خدا را آشکار
پس فرا بگرفت از آن ناطقه آن جماعت را ز گردون صاعقه
بهر ظلمی که بطعنت در سؤال بودشان از موسی فرخنده فال
هم پی تقلید آباء این یهود از تو خواهند این کتاب آري فرود
همچنان کاباء ایشان در قدیم خواهش رویت نمودند از کلیم
عجل بگرفتند پس بهر نجات بعد از آن کامد برایشان بینات
عفو پس کردیم ز ایشان این گناه بازشان بر توبه بنمودیم راه
حجتی دادیم بر موسی عیان گفت تا بکشند خود را عاصیان
در میان یکدگر بنهند تیغ می نباشد همچنان از جان دریغ
بود آن حجت تسلط در کلام تا ز امرش سر نتابد خاص و عام
(153)
، ص: 418
شان نزول .... ص : 418
صفحه 210 از 272
سدي و محمد بن کعب القرظی گفتهاند: مورد خطاب در آیه رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم و منظور از اهل کتاب هم
یهودیانند اما در باره کتابیکه آنها از پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم خواسته بودند که از آسمان براي آنان نازل گردد در
بین مفسرین اختلاف است بعضی معتقدند که کتاب نوشته شده خواسته بودند چنانکه تورات نیز بهمین کیفیت از طرف خدا با
الواح براي حضرت موسی علیه السلام آمده بود اما بنظر قتاده یهودیان کتاب مخصوص از رسول خدا خواسته بودند لکن به اعتقاد
طبري و ابن جریح از رسول خدا خواسته بودند که براي رجال و بزرگان آنها کتابی نازل گردد سپس این آیه نازل گردید و بنا
بنوشته کشف الاسرار و روض الجنان و مجمع البیان یهودي مزبور کعب بن الاشرف بوده است ولی برخی فنحاص بن عازورا نیز
اضافه کردهاند.
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 418
قوله تعالی وَ آتَیْنا مُوسی سُلْطاناً مُبِیناً.
مبین افعال این ماده هم لازم و هم متعدي بکار برده شده لذا ممکن است ، ص: 419
کلمه مبین را که اسم فاعل از باب افعال است بمعنی آشکار یا آشکار کننده بگیریم چنانکه در آیه 10 سوره دخان میفرماید:
یَوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ و نیز در آیه 18 سوره زخرف میفرماید:
وَ هُوَ فِی الْخِصامِ غَیْرُ مُبِینٍ یعنی او در خصام و گفتگو آشکار کننده نیست این کلمه صد و نوزده بار در ضمن آیات قرآن ذکر
گردیده و در همه جا جز آیه زخرف لازم بکار برده شده گر چه در بعضی از آنها ممکن است متعدي حساب کرد مثل کتاب مبین
و ممکن است آیه زخرف را نیز لازم بگیریم.
و از این ماده است:
مستبین چنانکه در آیه 117 سوره صافات میفرماید:
وَ آتَیْناهُمَا الْکِتابَ الْمُسْتَبِینَ یعنی به آن دو کتاب روشن دادیم. ممکن است کلمه مستبین در اینجا متعدي باشد یعنی کتابی که
مجهولات را روشن میکند و شریعت را بیان مینماید.
بیان یعنی کشف و اعم از نطق میباشد و اسم مصدر نیز میآید چنانکه در آیه 138 سوره آل عمران میفرماید:
هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَ هُديً یعنی این کلام و سخن روشن است براي مردم لکن صاحب مجمع البیان نوشته تبیان و بیان هر دو به یک
معنی آمده است چنانکه در آیه 89 سوره نحل میفرماید:
وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ یعنی کتاب را بر تو بجهت بیان هر چیز فرستادیم.
، ص: 420
[سوره النساء ( 4): آیه 154 ] .... ص : 420
اشاره
( وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِیثاقِهِمْ وَ قُلْنا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً ( 154
صفحه 211 از 272
ترجمه و شرح .... ص : 420
خداوند متعال در این آیه مبارکه برخی از تمرد بنی اسرائیل را بیان نموده و توضیح میدهد وقتی که الواح و توراة بر حضرت
موسی علیه السلام نازل شد آن را در دسترس بنی اسرائیل قرار داد ولی بنی اسرائیل از پذیرش آن خودداري کردند لذا خداوند
متعال در آن هنگام بموسی تسلط و چیرگی بخشیده و کوه طور را چنان بالاي سر ایشان نگاه داشت که بیم آن داشتند که زیر
سنگینی آن خرد خواهند شد لذا پیمان دادند که از دروازه شهر معینی سجدهکنان درآیند و نیز پیمان دادند که پاس روز شنبه بنی
اسرائیل را نگاه داشته و دست از کار کشیده و بشکار ماهی پردازند مع ذلک احکام تورات و دستور موسی را عقب سر انداختند و
از بین بردند و از عمل به آن امتناع ورزیدند.
اینک میفرماید:
بجبرئیل دستور دادیم که کوه طور را کنده و بر بالاي سر آنها بدارد و در همان حال از آنان پیمان گرفتیم و بعنوان توبه به آنها
گفتیم از دروازه ده یا ، ص: 421
شهري که خدا داناست کدام شهر بوده با حالت خضوع و تذلل نسبت به خدا و با انکسار و ذلت نسبت بعظمت و جبروت او داخل
شوید و همچنین به آنها گفتیم که در روز شنبه که روز عبادت است بشکار ماهی مشغول نشوید و تجاوز از حد آنچه بر شما مباح
است به آنچه بر شما حرام است نکنید و در برابر همه اینها از آنها پیمان موکد و محکمی گرفتیم که بفرمان ما عمل کنند و از نهی
ما دوري جویند.
از این آیه استفاده میشود:
که سرپیچی و امتناع از دستورات الهی موجب نزول بلا و غضب خداوند متعال خواهد شد و ذلت قوم یهود درس عبرت براي سایر
مردم بخصوص خدا پرستان میباشد.
(154)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 421
طور را برداشتیم از فوقشان عهد ما باشد بگردن طوقشان
امر موسی چون بر ایشان شاق بود خواست کاید کوهشان بر سر فرود
در فلسطین بود کوهی بس عظیم طور اسماعیل نامش از قدیم
فوق ایشان جبرئیل ارجمند کرد آن را قدر یک قامت بلند
پس بسجده او فتادند آن گروه نیم رخ بر سجده نیمی سوي کوه
آمدند از روي عجز و احتیاج در قبول امر موسی لاعلاج
طور را دانند اهل دل دماغ کوست جاي عقل گرداري سراغ
، ص: 422
کرد موسی یعنی از عقل احتجاج قوم گشتند از قبولش لاعلاج
یعنی آنها را بعقل الزام کرد ز این تسلط حق بر او اکرام کرد
وز دري گفتیمشان داخل شوید در اریحا ساجد و تائب روید
صفحه 212 از 272
اندر آئید اعنی از باب فنا بود موسوم آن بباب ایلیا
باید از باب ولایت در رجوع رو به بیت المقدس او را از خضوع
حطه گفتن مر شما را واجب است در دخول آن که قول تائب است
داخل از باب دگر گشتند پس جاي حطه حنطه گفتند از هوس
بعد از آن از منطق داودشان باز گفتیم از ره معهودشان
مگذرید از حد خود در یوم سبت نامتان ثبت است چون از قوم سبت
چونکه اندر عهد داود آن یهود مر تجاوز کرده بودند از حدود
کسب میکردند روز شنبه قوم صید ماهی هم در آن فیروز یوم
صید ماهی بود در معنی حیل منعشان داود کرد از آن عمل
مسخ برگشتند زان کردار بد تا تعدي ناورد مردي ز حد
باز بگرفتیم ز ایشان در شهود همچنین میثاق بر حفظ حدود
(154)
، ص: 423
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 423
قوله تعالی وَ قُلْنا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً.
باب یعنی در مدخل چنانکه در آیه 67 سوره یوسف میفرماید:
لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَۀٍ یعنی از یک در وارد نشوید و از درهاي متفرق وارد شوید.
این کلمه شامل تمام امکنۀ میباشد چنانکه گفته میشود: باب البیت- باب الدار- باب المدینۀ- و چون باب وسیله وصول و دخول
بمحل است لذا میگویند: این علم باب فلان علم است یعنی با این میتوان به آن رسید و از اینجاست که پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه
و آله و سلم فرمودند: انا مدینۀ العلم و علی بابها یعنی بوسیله علی علیه السلام بشهر علم رسیده میشود.
بنابراین در آیه 44 سوره انعام که میفرماید:
فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ یعنی وسائل رسیدن بهر چیز را در اختیارشان قرار دادیم و همچنین در آیه 11 سوره قمر میفرماید:
فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ یعنی درهاي آسمان را با آبیکه میریخت گشودیم. ظاهرا در اینجا ابواب براي نشان دادن کثرت
ریزش آب است گوئی آسمان براي ریختن آب درها شده بود.
و نیز در آیه 19 سوره نبأ میفرماید:
وَ فُتِحَتِ السَّماءُ فَکانَتْ أَبْواباً این آیه در بیان احوال آخرت است گویا مراد از آن این است که در آن روز آسمان بطوري مفتوح و
منبسط میگردد که همه جایش باب میشود و در نتیجه آسمانی نمیماند. و این کلمه در ضمن آیات أنوار العرفان فی تفسیر القرآن،
ج 9، ص: 424
قرآن در هفت معنی بکار برده شده است:
1) بمعنی منزل چنانکه در آیه 44 سوره حجر میفرماید: )
لَها سَبْعَۀُ أَبْوابٍ یعنی دوزخ را هفت منزل است.
صفحه 213 از 272
2) بمعنی پول و سکۀ چنانکه در آیه 67 سوره یوسف میفرماید: )
یا بَنِیَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَۀٍ یعنی یعقوب گفت اي پسران من با یک نوع سکۀ وارد مصر نشوید بلکه با
انواع مختلف آن داخل شهر بشوید تا شناخته نگردید.
3) بمعنی در چنانکه در آیه 5 سوره ص میفرماید: )
جَنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَۀً لَهُمُ الْأَبْوابُ یعنی باغهاي بهشت که درهایش بروي متقین باز است.
4) بمعنی آموختن چنانکه در آیه 23 سوره مائده میفرماید: )
ادْخُلُوا عَلَیْهِمُ الْبابَ یعنی شما با دادن آموزش به آنها بدرونشان نفوذ کنید.
5) بمعنی محل ورود و خروج چنانکه در آیه 189 سوره بقره میفرماید: )
وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها یعنی همیشه به ابتداء و انتهاي امور آگاهی داشته و موقع ورود در کاري آن را ملاحظه کنید.
6) بمعنی شروع و آغاز پدیده و کاري است چنانکه در آیه 77 سوره مومنین میفرماید: )
حَتَّی إِذا فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً ذا عَذابٍ شَدِیدٍ یعنی تا آنکه براي آنها عذاب دردناکی فرو فرستادیم.
7) بمعنی طریق و راه چنانکه در آیه 40 سوره اعراف میفرماید: )
لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ یعنی هرگز راهها و طرق آسمان بر روي دروغگویان و مستکبرین باز نمیشود.
، ص: 425
[سوره النساء ( 4): آیه 155 ] .... ص : 425
اشاره
فَبِما نَقْضِ هِمْ مِیثاقَهُمْ وَ کُفْرِهِمْ بِآیاتِ اللَّهِ وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلًا
(155)
ترجمه و شرح .... ص : 425
خداوند متعال در این آیه شریفه بیان میکند که یکی از کارهاي زشت قوم یهود که سبب حرمان یا لعن آنان گردیده پیمانشکنی
آنهاست زیرا پیمانهائی را که با خدا بسته و موظف بودند که بر طبق آنچه در تورات است عمل کنند بی شرمانه نقض کردند و
حجتها و دلائل روشنی که خداوند براي اثبات نبوت و رسالت پیامبران خود بیان نموده بود و همچنین پیامبرانی که در زمان
گذشتگان آنها بوده و بخداپرستی و وفاء بعهد توصیه میکردند آنها را بقتل رسانیدند مانند زکریا و یحیی و نیز گروهی از یهود که
عصر درخشان و پر افتخار پیامبر اسلام را درك نموده شقاوت بیشتري نشان داده و در برابر دعوت پیامبر اسلام که تا ابد روح
بکالبد بشر دمیده و طنین آن براي همیشه اقطار عالم را فرا گرفته و قرائت آیات قرآنی وي دلهاي مرده را زنده نموده در دلهاي
آهنین این مردم کوچکترین اثري نگذاشت جز اینکه در پاسخ میگفتند دلهاي ما هرگز دعوت تو را نخواهد پذیرفت و بلکه زیاده
دشمنی تو در قلوب ما جا خواهد داشت لذا ، ص: 426
خداوند متعال بخاطر کفرشان بر دلهاي آنان مهر زده و هرگز انتظار ایمان و گرایش بسوي حق در آنان وجود ندارد و فقط گروه
صفحه 214 از 272
قلیلی از آنها که گمراهی بر آنان چیره نشده ایمان میآورند.
اینک میفرماید:
آنان بخاطر پیمانشکنی و بسبب کفرشان و انکارشان به آیات خدا آنهم آیاتی که آنها دیدند و دیگران ندیدند و بعلت اینکه
پیامبران را بناحق و بیگناه کشتند مانند یحیی و زکریا و بخاطر اینکه میگفتند بر دلهاي ما پرده افکنده شده و سخنان پیامبران را
درك نمیکنیم یا اینکه دلهاي ما ظرفی پر از دانش است و نیازي به آنچه شما میگوئید نداریم و حال آنکه چنین نبود بلکه
خداوند متعال بسبب کفرشان بر دلهاي آنان مهر زده که نور هدایت به آنها نرسد و لذا جز عده کمی مانند عبد اللّه بن سلام و امثال
آن ایمان نخواهند آورد و یا بقول برخی از مفسرین جز بکمی از آنچه را که نازل گشته تصدیق نمیکنند و به تمام ما انزل الله ایمان
ندارند از این آیه استفاده میشود که کفر و بیایمانی موجب تاریکی دل گشته و از درك حقیقت انسان را عاجز میسازد.
(155)
، ص: 427
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 427
پس بنقض عهد و میثاق آمدند هم بایات خدا کافر شدند
کشتن پیغمبران بر غیر حق وان غلط گفتارشان بر بینسق
که قلوب ماست دانش را غلاف بینیازیم از تعلم بی خلاف
بر رموز علم اللّه ناقدیم نی ز کس از راه دانش فاقدیم
یا مراد از غلف آن باشد که نیست فهم گفتار تو ما را کان ز چیست
بل خدا بر قلبشان بنهاده مهر تا که نشناسند ناپاکی ز طهر
بود این از کفر ایشان بیشکی ناورند ایمان پس الا اندکی
(155)
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 427
قوله تعالی بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها.
طبع- یعنی مهر زدن قاموس نوشته طبع علیه اي ختم. بنظر راغب طبع آن است که شی را بصورتی و شکلی درآوري مانند طبع سکه
و درهم.
کلمه طبع از ختم اعم و از نقش اخص است از این روبه سجیۀ و خلق انسان طبع و طبیعت گفتهاند که سجیۀ نقش بستن صورت و
شکلی است در نفس ، ص: 428
انسان خواه از حیث عادت باشد و یا از جهت خلقت ولی استعمال آن در خلقت بیشتر است طبیعت آتش و دوا همان است که خدا
در آنها گذاشته است و اینکه گویند: طبع از ختم اعم است زیرا ختم فقط مهر زدن میباشد ولی طبع در آن و نیز در تصویر و منقش
کردن بکار میرود نقش از طبع اعم است که حتی برنگ آمیزي و اثري که در زمین میماند اطلاق میشود.
مراد از طبع و مهر زدن بقلب آن است که شخص حاضر بقبول حق نگردد و زیر بار آن نرود هر چند به آن یقین داشته باشد چنانکه
صفحه 215 از 272
در آیه 14 سوره نمل میفرماید:
وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ و آن یک نوع محو قابلیت ایمان است و علت این مهر زدن کفر و تجاوز و ستمکاري است چنانکه
در آیه 101 سوره اعراف میفرماید:
وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی قُلُوبِ الْکافِرِینَ.
این آیه و امثالش نشان میدهد که مهر زدن از جانب خداست و اوست که بقلوب مهر میزند و چون کار به آنجا رسید دیگر
صاحب چنین قلب ایمان نمیآورد و بحق تسلیم نمیگردد ولی علت این کار همان کفر و تعدي و ظلم است چون کسی در این
کارها پیوسته باشد متعاقب آن خداوند دلش را مهر میزند و از رحمت خداوندي بدور میشود.
، ص: 429
[سوره النساء ( 4): آیه 156 ] .... ص : 429
اشاره
( وَ بِکُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلی مَرْیَمَ بُهْتاناً عَظِیماً ( 156
ترجمه و شرح .... ص : 429
خداوند متعال در این آیه شریفه بیان نموده یکی از خلافکاریهاي قوم یهود این بود که عظیمترین و شنیعترین دروغ را بحضرت
مریم نسبت داده و او را متهم بزنا کردند. با اینکه همه مردم سرزمینشان مشاهده میکردند که مریم دختر عمران از نوزادگی در
کفالت زکریا پیغمبر بوده و سپس در حجره فوقانی از بیت المقدس بسر میبرد و هرگز کسی بوي دسترسی نداشته است جز زکریا
و خداوند متعال فرزندي مانند حضرت عیسی بوي کرامت فرموده بود که در روز ولادت براي اثبات پاکدامنی مادرش با مردم
گفتگو میکرد و به یگانگی پروردگار شهادت میداد و رسالت و پیامبري خویش را اعلام میکرد و وقایع خارق عادت او نیز در
دسترس عموم مردم بود با این سوابق درخشان که از مریم صدیقه و عیسی مسیح میدیدند معذلک بخاطر لجاجتی که داشتند چه
نسبت ناروائی بحضرت مریم دادند که قرآن از آن بطور مرموز بهتان عظیم نامبرده است:
اینک میفرماید:
بخاطر کفر آنان به عیسی علیه السلام و انجیل و گفتار آنها در باره مریم و نسبت وي بزنا کردن در حالیکه پیامبر بزرگ حضرت
عیسی بفرمان الهی بدون همسر باردار شده بود بهتان بزرگی که در باره هر کس گفته شود موجب بهت و أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 9، ص: 430
دهشت میباشد در خصوص حضرت مریم علیها سلام گفتند از این آیه استفاده میشود:
بهتان گناه عظیم بوده و موجب سخط الهی است و همچنین نسبت افتراء بحضرت مریم کفر میباشد.
(156)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 430
صفحه 216 از 272
هم ز کفري قوم آن قوم ظلیم کان بمریم بود بهتان عظیم
(156)
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 430
قوله تعالی وَ بِکُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ.
بنظر ابن انبازي پایه و اصل ضمیر براي این است که جمله کوتاه شود لذا ضمیر هم در آیه 35 سوره احزاب که میفرماید:
أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً جانشین بیست و پنج کلمه است به این معنی اگر خداوند متعال این ضمیر را بیان نمیفرمود لازم
بود بیست و پنج کلمهاي که در آیه 35 سوره احزاب که میفرماید:
إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ ... تا أَجْراً عَظِیماً همه را در این آیه ذکر میفرمود و به عقیده مکی در قرآن آیهاي وجود ندارد که بیش
از آیه 31 سوره ، ص: 431
نور که میفرماید:
قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ داراي ضمیر باشد زیرا در این آیه بیست و پنج ضمیر دیده میشود بنابراین تا ممکن است باید از
ضمیر متصل سود جست مگر اینکه ناچار باشیم از ضمیر منفصل استفاده کنیم.
اصل در ضمیر آن است که با مرجع خود از لحاظ پراکندگی و تفرقه از هر جهت هماهنگی داشته باشد و بهمین جهت زمخشري
کسانی را که در آیه 39 سوره طه میفرماید:
أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ گفتهاند: مرجع ضمیر اقذ فیه دوم تابوت و مرجع ضمیر در اقذ فیه اول موسی است سرزنش
کرده است زیرا چنین تصوري باعجاز قرآن خلل وارد میآورد و گوید: مرجع هر دو ضمیر موسی است و اگر برگشت یک ضمیر
را به تابوت و دیگري را به موسی بدانیم از نظم و ترتیب قرآن که یکی از بزرگترین معجزه قرآن میباشد دوري جسته و بدان اهانت
کردهایم در حالیکه رعایت این اصل بر تفسیر کننده قرآن واجب است.
کلماتیکه دلالت بر ذوي العقول میکند اغلب ضمیر جمع برمیگردد خواه جمع قلت باشد و خواه جمع کثرت چنانکه در آیه 233 و
آیه 228 سوره بقره بقره میفرماید: وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ- وَ الْمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ کلمات الوالدات و المطلقات ذي روح و ذوي
العقول است لذا ضمیري که به آنها برمیگردد جمع آمده است.
، ص: 432
[سوره النساء ( 4): آیه 157 ] .... ص : 432
اشاره
وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ
( عِلْمٍ إِلَّا اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقِیناً ( 157 řЙ بِهِ
ترجمه و شرح .... ص : 432
صفحه 217 از 272
خداوند متعال در این آیه شریفه بیان کرده که یکی از دشمنی یهود با عیسی مسیح گفتار انتقامآمیز آنها در باره قتل اوست که
میگفتند ما عیسی مسیح را دستگیر نموده و بدار آویخته بقتل رسانیدیم ولی خداوند متعال در قرآن مجید بصورت قطعی در این
حادثه نظر میدهد و میگوید نه او را کشتند و نه بدار آویختند بلکه امر برایشان مشتبه شد و شخص دیگري را به گمان اینکه
عیسی مسیح است دستگیر نموده و بدار آویختند لذا بمنظور اینکه مردم در باره بدار آویختن عیسی مسیح و قتل او سخت در اشتباه
بوده و هستند تاکید فرموده که هر که در واقعه عیسی عقیده و اندیشهئی اظهار میکند بر اساس گمان بوده و حقیقت أنوار العرفان
فی تفسیر القرآن، ج 9، ص: 433
امر این است که هرگز کسی بر عیسی دست نیافته و او را بقتل نرسانیدهاند.
اینک میفرماید:
و نیز بخاطر گفتارشان و ادعائی که کردند ما مسیح عیسی بن مریم رسول خدا را کشتیم و حال آنکه نه او را کشتند و نه او را بدار
زدند و بصلیب کشیدند بلکه امر بر آنها مشبته شد و گمان بردند مسیح را کشتهاند و حال آنکه دیگري را بجاي وي بدار زدند و
آنانکه اختلاف کلمه در باره مسیح پیدا کردند از آن در شک و تردید افتادند و علم قطعی بقتل او ندارند و از گمان خود پیروي
نمودند و به گمانشان که عیسی را کشتهاند و حال آنکه مقتول عیسی نبود و از روي تحقیق و یقین مسیح نبود که کشته شد.
(157)
، ص: 434
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 434
همچنین گفتند کشتیم از یقین ما مسیح بن مریم راز کین
آنکه میگفت آن فرستاده خداست بر سبیل طنز گفتند این نه راست
ذکر نیکو در مکان زشت بود که ز ایشان گشت صادر وز جحود
نه بکشتند و نه بردارش زدند شبهه شد لیک آن بقوم بد پسند
بود تفصیل آنکه عیسی در حدود چونکه ساعی گشت در نفی یهود
و آن یهودان کجاندیش و قبیح یک جهت گشتند در قتل مسیح
مختفی گردید او در خانهاي با خواص خویش چون در دانهاي
و آن جماعت هر طرف در جستجوي تا که آرندش بکف در شهر و کوي
تا که او را در سرائی یافتند بهر قتلش اندر آن بشتافتند.
چند قول است اندر این معنی تمام ذکر هر یک لازم آمد در کلام
بود طیطانوش نامی از یهود شد بقتل عیسی اندر حجره زود
برد عیسی راز روزن جبرئیل شد زمان فحص مرد آنجا طویل
ظن قوم این شد که عیسی ز اضطرار هست با آن مرد اندر کارزار
پس یهودا کو رئیس قوم بود گشت اندر حجره داخل با یهود
دید عیسی را نه طیثانوش را شبه عیسی گشت او روپوش را
بر گمانشان کوست عیسی پس بتیغ در زمان کشتند او را بیدریغ
صفحه 218 از 272
هر چه گفت او من فلانم نی مسیح کس نکرد از وي قبول آن را صریح
خون یار خویشتن را ریختند وز درختی مرو را آویختند
پس شدند اندر نزاع و گفتگو که گر این عیسی است طیثانوش کو
، ص: 435
قول دیگر آنکه عیسی بد نهان با حواري در سرائی ناگهان
دشمنان بردند بر آن خانه پی ریختند آنجا بقصد قتل وي
جمله را دیدند بر شکل مسیح گفت هر کس کاین بود سحري صریح
گر نشان بدهید عیسی را بما کز شما باشد کدام آن مقتدا
ما بقی ما گردید از کشتن خلاص ورنه یکجا را کشیم از عام و خاس
گفت عیسی با حواري کز شما کیست کو بر من کند جان را فدا
تا کشند او را بجاي من یهود نیک مردي زان میان برخواست زود
گفت عیساي مسیح اینک منم گر شما را هست قصد کشتنم
پس ورا کشتند و بستندش بدار مشتبه ز این رو بر ایشان گشت کار
قول دیگر از حواریان یکی بد منافق با مسیح او بیشکی
سی درم دادند او را یا فزون گشت ایشان را بعیسی رهنمون
داخل اندر حجره شد بیامتناع گفت بر قتل تو دارند اجتماع
رفت عیسی شبه او گشت آن دنی پس بکشتندش که بود او کشتنی
مختلف گشتند باري مردمان اندر احوال مسیح از هر مکان
اندر افعالش از آن فرموده حق اختلاف افتاد ما بین فرق
فرقه گفتند او باشد اله کی تواند کس بقتلش یافت راه
فرقه گفتند او ابن اله است دست خلق از کشتن او کوته است
فرقه گفتند رفت او بر فلک همچنین بودند در پندار و شک
آنکسانکه نیست بروي هیچ علم تا چسان بگذشت حالش در بسیج
هر کسی میگفت بر نوعی سخن نی ز علمی بلکه از پندار و ظن
(157)
، ص: 436
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 436
قوله تعالی وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ.
صلب- بفتح اول یعنی دار زدن بخاطر قتل چنانکه در آیه 41 سوره یوسف میفرماید:
وَ أَمَّا الْآخَرُ فَیُصْلَبُ فَتَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْ رَأْسِهِ و همچنین در آیه 71 سوره طه میفرماید:
وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ یعنی حتما حتما شما را در تنههاي خرما اویزانتان میکنم.
صفحه 219 از 272
صلب و تصلیب هر دو متعدياند و ظاهرا از تفصیل در اینجا مبالغه اراده شده است لکن اقرب الموارد تصلیب را لازم نیز خوانده
است چنانکه در آیه مورد بحث گذشت و در این آیه عدم قتل و عدم صلب عیسی علیه السلام با دست یهود صریح است و ابهامی
ندارد و اما اینکه گفتهاند موضوع صلیب در نصاري و دار رفتن عیسی کفاره گناهان است موضوع ساختگی است و عدهاي از
مسلمانان نیز با کمال بیخبري قلم بدست گرفته و عیسی را بصلیب کشیدند در صورتی که آیه صراحتا میفرماید:
وَ ما قَتَلُوهُ یَقِیناً دار زدن یکی از مجازات اسلامی است چنانکه در آیه 33 سوره مائده میفرماید:
إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُ َ ص لَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ یُنْفَوْا
، ص: 437
مِنَ الْأَرْضِ
.البته دار زدن در صورت صلاح دیدن حاکم براي آن است که مردم او را مصلوب دیده و متنبه گردند و ایجاد ناامنی نکنند.
مرحوم شیخ طوسی آیه را حمل بر ترتیب کرده و فتوي داده است که پیش از قتل صلب جایز نیست ولی شیخ مفید و ابن ادریس
آیه را بر تخییر حمل نموده و گفتهاند: میشود او را زنده بدار زد.
، ص: 438
[سوره النساء ( 4): آیه 158 ] .... ص : 438
اشاره
( بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً ( 158
ترجمه و شرح .... ص : 438
چون مردم در باره بدار آمیختن عیسی مسیح و قتل او سخت در اشتباه بوده و هستند لذا خداوند متعال در این آیه کریمه بیان
میکند که هرگز کسی بر عیسی دست نیافته و او را بقتل نرسانیدهاند و حقیقت امر در باره توفی و رفعت عیسی مسیح علیه السلام
آن است که بهمان حال که در قید حیات و زندگی طبیعی بود و روح قدسی او با بدن جسمانی او ارتباط داشت پروردگار او را
بحکم آیه استثناء از فرمانروائی و نظام طبع بالا برد و مراد از رفعت او بسوي پروردگار بالا بردن وي بسوي آسمان نیست بلکه تقرب
معنوي او بساحت قدس پروردگار و زندگی خاصی است که به آن اختصاص یافت همچنانکه ولادت عیسی مسیح از مریم صدیقه
بجهاتی خارق طبع بشري بوده و هنگامیکه جبرئیل امین بمریم بشارت میداد که پروردگار بتو فرزند پسري موهبت میفرماید این
مژده ظهور مشیت پروردگار و کلمه کن ایجاد بوده که عیسی در درون مریم بوجود آمد و از آن به کلمه فیکون تعبیر شده است و
پس از اندك زمانی که مریم توانست شتابان از بیت المقدس خارج شود عیسی بدنیا آمد و هنگامی که عیسی مسیح بوجود آمد
رسالت وي بطور خارق العادة آغاز شده پیامبري خود را به مردم اعلام نموده و آنان را بخدا پرستی دعوت میکرد همینطور پایان
مدت تبلیغ وي یعنی توفی و ، ص: 439
رفعت او خارق عادت دیگري در باره اوست.
اینک میفرماید:
صفحه 220 از 272
بلکه خدا او را برداشت نمود و بسوي خود برد و بدانید که خداوند همواره عزیز است و مغلوب نمیشود و از دشمنان وي انتقام
میگیرد و در افعال و تقدیرات خود بحکمت عمل میکند.
(158)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 439
می نکشتندش یهودان بالیقین بلکه رفعت داد حقش از زمین
سوي خود فرمود او را مرتفع وز مضیقی در مکان متسع
اوست غالب هم حکیم اندر نظام تا کند تدبیر خلق از هر مقام
داد عزت بر مسیح از عزتش مقتضی بود آنچه شد یا حکمتش
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 439
قوله تعالی بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ.
بل- بل حرف اضراب است اگر با جمله بیاید معناي اضراب زمانی براي باطل ساختن معناي ماقبل آن است چنانکه در آیه 26 سوره
انبیاء میفرماید: ، ص: 440
قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ کلمه بل در این آیه نظر کسانی را که براي خدا فرزند قرار میدهند رد میکند.
گاهی از مواقع معناي بل انتقال از غرضی به غرض دیگري میباشد چنانکه در آیه 63 سوره مؤمنون میفرماید:
وَ لَدَیْنا کِتابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ بَلْ قُلُوبُهُمْ فِی غَمْرَةٍ مِنْ هذا.
که در این آیه ماقبل بل بمعناي خود باقی است و ما بعد آن غرض و معناي دیگري دارد و همچنین است آیه 16 سوره اعلی که
میفرماید:
قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّی بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا براي بل معناي مختلفی ذکر کردهاند از آن جمله است:
1) ابطال ما قبل و تصحیح ما بعد. )
2) انتقال از غرضی بغرض دیگر. )
3) ترقی معناي دیگر نیز براي کلمه بل ذکر کردهاند که باید بکتب لغت مراجعه نمود ضمنا معناي اضراب و تدارك در تمام موارد )
استعمال آن ملحوظ است اما ابن مالک در شرح کافیه خود گفته است: حرف بل در قرآن فقط بدو وجه آمده است لکن ابن هشام
نظر ابن مالک را توهم و خیال دانسته است ضمنا باید دانست که اگر حرف بل تنها خوانده شود فقط عطف است که در قرآن
استعمال نشده است.
، ص: 441
[سوره النساء ( 4): آیه 159 ] .... ص : 441
اشاره
صفحه 221 از 272
( وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَۀِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً ( 159
ترجمه و شرح .... ص : 441
خداوند متعال در این آیه شریفه یهود و نصاري را تهدید کرده که هر یک از آنان وقتی که در آستانه مرگ قرار میگیرند از روزنه
آن بعالم شهود دیده بصیرت خواهند گشود و حقیقت و سیرت اندیشه و کردار خویش را میبینند و میفهمند که از آئین ضلالت و
گمراهی پیروي نموده و به تیرگی و شقاوت گرفتار شده و غضب پروردگار آنان را فرا گرفته است زیرا مرام و سفارش حضرت
عیسی علیه السلام آن بود که بعد از ظهور دین اسلام جامعه بشر باید از آن پیروي نمایند از این لحاظ یهود و نصاري کافر به عیسی
و منکر سفارش وي هستند و فقط هنگام مرگ بطور شهود خواهند یافت که پیروي از دین مسیح شرك و کفر است زیرا ایمان به
ارکان توحید در باره شخص مختار عبارت از عقیدهئی است که مبناي فکر باشد و اساس سعادت و شقاوت نیز عبارت از این است
که به اختیار و فکر ایمان بیاورد و یا انکار کند و طریق عناد به پیماید لکن هنگام مرگ که مشاعر انسان سلب شده و دیده بصیرت
او بعالم برزخ و سیرت خود گشوده میشود ، ص: 442
سیرت درخشان و یا تیره خویش مییابد در آن حال بیگانگان نیز خواه ناخواه به ارکان توحید بصیرت خواهند یافت و سیرت تیره
شقاوت خود را درمییابند ولی سودي براي آنها نخواهد داشت زیرا به اختیار نیست.
ضمنا برخی از قارئین آیه چنین قرائت نمودهاند:
الا لیؤمنن به قبل موتهم و این قرائت ما را بتفسیري رهبري میکند که آن را براي این نص میپسندیم و بر اشکال دیگري که در
کتابهاي تفسیر آمده بر میگزینیم زیرا این وجهیکه از قراءت دوم بدست میآید این است که یهودیانی که به عیسی کافر شدند و
بر کفر خود استوار ماندند همه چنانند که چون مرگشان فرا رسد و نفس به گلوگاه درآید در مییابند که عیسی و پیامبري او بر حق
است و به او ایمان میآورند و این در هنگامی است که دیگر ایمان سودي ندارد و روز قیامت عیسی گواه آنان خواهد بود.
اینک میفرماید:
و هیچیک از اهل کتاب نیست خواه یهود و نصرانی مگر اینکه پیش از مرگ خود بحضرت عیسی علیه السلام ایمان میآورد یعنی
در موقع خروج روح از بدنش از حد افراط و تفریطی که داشت منصرف میشود لکن در موقع مرگ که زوال تکلیف است آن
ایمان سودي نخواهد داشت و عیسی علیه السلام در روز رستاخیز گواه حال آنها خواهد بود و به ایمان و کفر آنها شهادت خواهد
داد به اینکه او تبلیغ رسالات پروردگار خود را نمود و یهود او را تکذیب کردند و نصاري هم در باره وي غلو کرده و او را خدایا
پسر خدا پنداشتند و او از این مردم و عقیده آنان بیزار بود از این آیه استفاده میشود:
هر کافري در موقع معاینه مرگ ایمان خواهد آورد ولی ایمانش پذیرفته نخواهد شد چنانکه روایت است که شخص محتضر از
دینی که باشد رسول خدا و ، ص: 443
خلفاي او را در حین مرگ میبینند چنانکه امیر المؤمنین علی علیه السلام بحارث همدانی فرمودند:
یا هار همدان من یمت یرنی من مؤمن او منافق قبلا
یعرفنی طرفه و اعرفه بعینه و اسمه و ما فعلا
(159)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 443
صفحه 222 از 272
نیست کس ز اهل کتاب از هر فنش جز که بروي پیشتر از مردنش
آرد ایمان یعنی اعراف عباد که شناسند امر مبدء تا معاد
واقفند از راه و منزل جابجا تا باخر گام کان باشد فنا
مومنند او را بهنگام فتوح در مقام کشف قلب و سیر روح
تا هنوز است اندر آن حد مستقل بر کمال خود نگشته متصل
هستش اعنی اندر آن حضرت مثال پس بجمع ذات یابد اتصال
عارفی کو گوهر اسرار سفت جمع ذاتی را فنافی اللّه گفت
این مقام از رتبهها بگذشتن است واصل اندر ذات مطلق گشتن است
مردن اصلی است این نزد ثقات کز مراتب رو کند بر جمع ذات
بود عیسی قطب عالم در کمال بر سپهر چهارمش باشد مثال
چرخ چهارم مرکز این عالم است نازل آنجا فیض روح اعظم است
، ص: 444
زان بر اشیاء میرسد فیض حیاة وجه روح اللّه در آن دارد ثبات
آرد ایمان عارف آنجا در دمش میشناسد در ولایت خاتمش
بیند اندر چرخ چارم سالکش داند از حق بر مراتب مالکش
در زمان قائم آید بر زمین تا کند نصرت بر آن سلطان دین
یعنی اندر کشف اعیانی که حق غالب آید بر تمام ما خلق
ظاهر آید وحدت و کثرت نهان مر قیامت هست نزدیک آنزمان
کثرت آنگه کز بیان خیزد تمام خواست قائم شد قیامت و السلام
در قیامت اوست بر ایشان گواه که بر او آوردهاند ایمان بگاه
یا شود بر مبغضین خود گواه که نیاوردند ایمان بر اله
(159)
، ص: 445
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 445
قوله تعالی وَ یَوْمَ الْقِیامَۀِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً شهید یعنی شاهد چنانکه در آیه 282 سوره بقره میفرماید:
وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبایَعْتُمْ وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهِیدٌ لکن وقتی کلمه شهید بخدا اطلاق میشود بمعنی حاضر، بیننده و حافظ است چنانکه
در آیه 117 سوره مائده میفرماید:
وَ أَنْتَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ شَ هِیدٌ و جمعش شهداء است که بیست بار در ضمن آیات قرآن ذکر گردیده است چنانکه در آیه 143 سوره
بقره میفرماید:
لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ.
صفحه 223 از 272
خداوند متعال در ضمن آیات قرآن مجید رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم را با کلمه شاهد خوانده است چنانکه میفرماید:
إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً.
و همچنین است حضرت عیسی علیه السلام چنانکه در آیه 117 سوره مائده میفرماید:
وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً ما دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ.
یعنی حضرت عیسی بخداوند عرض میکند تا در میان آنها بودم بر آنها شاهد بودم و چون اخذم کردي تو بر آنها مراقب بودي
ولی در آیه مورد بحث میفرماید: همه اهل کتاب قبل از مرگشان به عیسی ایمان میآورند و روز قیامت أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 9، ص: 446
بر همه آنها گواه میشود.
المنار در باره آیه مورد بحث مینویسد:
هر یک از اهل کتاب هنگام مرگ واقعیت بر او منکشف میگردد و به عیسی ایمان صحیح میآورد یهودي میداند که او زنازاده
نبوده بلکه پیغمبر راستگوئی بوده است و نصرانی میداند که او بنده خدا و رسول بوده نه خدا و پسر خدا.
و از این ماده است:
مشهد یعنی محل حضور چنانکه در آیه 37 سوره مریم میفرماید:
فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ.
4 سوره بروج میفرماید: - مشهود چنانکه در آیه 2
وَ الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ.
(160)
، ص: 447
[سوره النساء ( 4): آیه 160 ] .... ص : 447
اشاره
( فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ کَثِیراً ( 160
ترجمه و شرح .... ص : 447
خداوند متعال در این آیه کریمه قسمتی از اعمال ناشایست یهود را بیان کرده و توضیح میدهد که یهود در اثر جنایتهایی که روا
داشته و مرتکب میشدند و همچنین بواسطه پیمانشکنیهاي پیدرپی و بازداشتن مردم از راه خدا پروردگار عالم بر آنان بعض
غذاهاي گوارا و لذیذ را حرام نموده و از خوردن آنها منع فرمود و آنان را از استفاده کردن از آن محروم ساخت.
اینک میفرماید:
پس بخاطر ظلمی که یهود بخود نمودند یعنی پیمانی که با خدا بسته بودند شکستند و به آیات او کافر شدند و پیغمبران وي را
کشتند و بمریم عذراء بهتان بزرگی بستند ما هم خوراکهاي پاکیزهاي که بر آنها حلال شده بود حرام نمودیم و بسبب منع آنان
صفحه 224 از 272
مردم بسیاري از راه خدا و کتمان اوصاف پیغمبر خاتم را که در ، ص: 448
کتب آنها مصرح است این دستور در باره آنان صادر گردید خلاصه بسبب کفر و ظلم یهودیان خداوند متعال آنها را مورد غضب
قرار داده و اغلب روزیهاي حلال را به آنان حرام فرمودند.
(160)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 448
از ره ظلمی که واقع کشته بود زان کسان که بودشان دین یهود
شد حرام از ما برایشان طیبات که برایشان بد حلال اندر حیاة
وز ره منعی که از راه خدا بودشان بر خلق بسیار از عما
شرحش آید اندر انعام ار بود عمر و توفیق از خداوند احد
(160)
، ص: 449
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 449
قوله تعالی حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ.
طیب یعنی دلچسبی، طبع پسندي بنظر راغب اصل طیب آن است که حواس از آن لذت میبرند و نفس از آن لذت میبرد و نقیض
طیب خبیث است کلمه طیب در ضمن آیات قرآن هم وصف انسان و هم وصف غیر انسان آمده است چنانکه در آیه 37 سوره
انفال و 6 سوره مائده میفرماید:
لِیَمِیزَ اللَّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ- فَتَیَمَّمُوا صَ عِیداً طَیِّباً طیب از انسان آن است که از جهل و قبائح اعمال پاك و با ایمان و عمل صالح
متجلی باشد و از غیر انسان آن است که در اثر عدم نقص و مقید بودن و پاکی از آلودگیها دلچسب و مورد پسند باشد و مؤنثش
طیبۀ است چنانکه در آیه 97 سوره نحل میفرماید:
فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَۀً حیات طیبه آن است که مفید و دلچسب و تا حدي خالی از نقائص بوده باشد و جمعش طیبات است چنانکه در
آیه 4 سوره مائده و 157 سوره اعراف میفرماید:
یَسْئَلُونَکَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ- و یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ.
از این دو آیه استفاده میشود: طیبات عموما حلال و خبائث عموما حراماند.
، ص: 450
[سوره النساء ( 4): آیه 161 ] .... ص : 450
اشاره
صفحه 225 از 272
( وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَکْلِهِمْ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً ( 161
ترجمه و شرح .... ص : 450
خداوند متعال در این آیه شریفه یهود را سرزنش و توبیخ نموده است زیرا یهود علاوه بر اینکه با حضرت موسی علیه السلام
لجاجت میکردند و همواره از فرمان وي سرپیچی مینمودند به افراد اجتماع و به زیر دستان خود نیز ظلم میکردند زیرا با اینکه
تورات صریحا آنان را از ربا خواري منع نموده در میان آنان رواج داشت و بدینوسیله اموال مردم را میربودند لذا در اثر لجاج و
جنایتهائی که یهود مرتکب بودند خداوند متعال آنان را معذب نموده از بعض غذاهاي لذیذ منع کرده و براي آنان عقوبتهاي
دردناك آماده کرده است.
اینک میفرماید:
و همچنین بخاطر ربا گرفتن از غیر در حالیکه از آن نهی شده بودند ولی در تورات تحریف شده خود نوشته بودند که ربا گرفتن از
غیر یهود حلال و از ، ص: 451
یهود حرام است و همچنین تصرف کردن و خوردن اموال مردم را بغیر حق و بدون استحقاق از آنها گرفتن یعنی از مردم رشوه
میگرفتند و از پیش خود کتاب نوشته و بمردم میفروختند و میگفتند از جانب خداست لذا در مقابل این کارها علاوه بر تحریم
طیبات در روز رستاخیز براي کافران از آن جماعت عذاب دردناکی آماده ساختهایم.
از این آیه مستفاد میگردد که حرمت رباخواري مختص باسلام نبوده و در اقوام پیشین هم حرام بوده است.
(161)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 451
وز ربا کان بود منهی در کتاب و اکل اموال خلایق بیحساب
از هر آنراهی که آن بر باطل است همچو غصب و رشوه کانرا شامل است
هم ز ما آماده شد بر کافران خود عذاب دردناك از هر کران
(161)
، ص: 452
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 452
قوله تعالی وَ أَکْلِهِمْ أَمْوالَ النَّاسِ.
عطف بر سه قسم است:
1) عطف بر لفظ که آن اصل است و شرط این عطف امکان توجه عامل بسوي معطوف میباشد. )
2) عطف بر محل که سه شرط دارد: )
-1 امکان ظهور این محل در جمله صحیح است بنابراین جایز نیست که بگوئیم مررت بزید و عمروا زیرا نمیتوانیم بگوئیم مررت
صفحه 226 از 272
زیدا.
-2 موضع عطف بر محل به حق اصالت داشته باشد لذا جایز نیست که بگوئیم هذا الضارب زیدا و اخیه زیرا کلمه ضارب که صفت
است در کلمه زید که اضافه نشده عمل کرده در صورتی که لفظ اخیه اضافه شده و در آن عمل نمیکند.
-3 وجود محرز یعنی طالب براي این محل بنابراین جایز نیست بگویند:
زیرا کلمه عمرو بواسطه اینکه مبتداست مرفوع است و با داخل شدن حرف ان بر سر آن مبتداء بودن از « ان زیدا و عمر و قاعدان »
بین رفته است.
بطور مجرور که کلمه قاعد را بنابر توهم دخول حرف (باء) بر سر آن « لیس زید قائما و لا قاعد » : 3) عطف بر توهم است مانند )
(بقاعد) بخوانیم.
شرط در جایز بودن آن این است که دخول این عامل در متوهم صحیح باشد و شرط نیکو بودن آن این است که دخول آن در این
قبیل موارد زیاد است. ، ص: 453
و اما در اینکه عطف جمله خبریه بر جمله انشائیه جایز است یا نه بین دانشمندان اختلاف است علماء علم بیان و ابن عصفور آن را
جایز نمیدانند و این عدم جواز را هم از اغلب دانشمندان نقل کردهاند. ولی صفاري و گروه دیگر به آیه 24 سوره بقره و آیه 14
سوره صف که میفرماید:
وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ- وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ. آن را جایز دانستهاند به این معنی که میگویند جمله وَ بَشِّرِ
الَّذِینَ آمَنُوا عطف به أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ و جمله و بشر المؤمنین عطف به فتح قریب است پس دو جمله انشائیه عطف به دو جمله
خبریه شده است.
و همچنین در جواز عطف جمله اسمیۀ بر جمله فعلیه و عکس آن اختلاف است عدهاي معتقدند که اینگونه عطف جایز است و
گروهی گفتهاند جایز نیست.
، ص: 454
[سوره النساء ( 4): آیه 162 ] .... ص : 454
اشاره
لکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ الْمُقِیمِینَ الصَّلاةَ وَ الْمُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الْمُؤْمِنُونَ
( بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ أُولئِکَ سَنُؤْتِیهِمْ أَجْراً عَظِیماً ( 162
ترجمه و شرح .... ص : 454
خداوند متعال در این آیه مبارکه در بیان سپاس از گروهی از یهود است که در مقام انقیاد و قبول دین اسلام درآمده و معارف الهی
در دلهاي آنان رسوخ نموده و به قرآن کریم و کتابهاي آسمانی ایمان دارند سپس حکم کسانی را که چنین ایمان دارند و نماز را
برپا میکنند و زکات میدهند و به روز دیگر مؤمنند توضیح داده که پروردگار نیز بپاداش فضائل خلقی و اعمال صالحه آنان
نعمتهاي جاودان و پاداش بزرگ به ایشان خواهد داد ضمنا با این بیان نشان میدهد که نکوهش قرآن از یهود بیهچ وجه جنبه نژادي
صفحه 227 از 272
ندارد بلکه نکوهشهاي قرآن تنها متوجه منحرفان است.
اینک میفرماید: ، ص: 455
لکن کسانی از یهود مانند عبد اللّه بن سلام و یاران او که راسخ در علمند و میدانند آنچه را که اي رسول گرامی تو آوردهاي منزل
از جانب حق است و شخص و شخصیت تو در تورات مصرح است و همچنین مؤمنان از اصحاب خودت یعنی غیر اهل کتاب به
آنچه بر تو نازل گشته و به آنچه بر انبیاء و رسل پیش از تو نازل شده است ایمان میآورند و آنها که نماز را برپا میدارند و بطور
کامل و با تمام شرایط آن را انجام میدهند و زکات مال خود را میدهند و بخداي یکتا و روز جزا ایمان دارند این جماعت هستند
که به آنها قریبا پاداش بزرگی عطا خواهیم کرد.
از کلمه اجر استفاده میشود که نعمتهاي همیشگی سیرت اخلاق پسندیده و اعمال شایسته و اداء وظائف است.
(162)
، ص: 456
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 456
لیک در علم آنچه ز ایشان راسخند و اندر اخلاص و عقاید شامخند
مؤمنان کارند ایمان سلیم بر هر آنچه بر تو بفرستادهایم
و آنچه آن پیش از تو شد نازل ز ما از کتب و احکام دین بر انبیاء
هم مقیمینند آنها در صلاة میدهند از فرض دین حق زکوة
بر خدا از روي دانش مؤمنند همچنین بر یوم آخر موقنند
زود باشد کانجماعت را دهیم زانچه کردند از عمل اجري عظیم
(162)
، ص: 457
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 457
قوله تعالی لکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ.
رسوخ یعنی ریشهداري و ثبات و از این ماده است راسخ یعنی کسیکه در دانش ریشه دارد و علم در وجودش رسوخ کرده و استقرار
یافته است. راغب مینویسد: راسخ در علم دانائی است که شبهه بر او عارض نمیشود و جمعش راسخون است چنانکه در آیه 7 سوره
آل عمران میفرماید:
وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا.
تفسیر المیزان مینویسد: توصیف راسخون در علم نشان میدهد که آنجا بخدا و آیات او چنان علمی دارند که شکی در آن وارد
نمیشود و آنچه از محکمات میدانند ثابت است و به آن ایمان دارند و عمل میکنند و چون به آیه متشابهی برخوردند قلوبشان
مضطرب نمیشود بلکه به آن ایمان میآورند و در مقام عمل متوقف میشوند و راسخون در علم چنانکه از آیه مورد بحث مستفاد
میگردد منحصر به پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم و اوصیاء او نیست بلکه آنان مصداق اولی و حقیقی آناند زیرا ضمیر
صفحه 228 از 272
منهم در آیه مورد بحث به یهود بر میگردد که دانش در وجودشان استقرار یافته بود.
، ص: 458
[سوره النساء ( 4): آیه 163 ] .... ص : 458
اشاره
إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلی نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَیْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِیسی وَ
( أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَیْمانَ وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً ( 163
ترجمه و شرح .... ص : 458
خداوند متعال در این آیه شریفه پاسخ کسانی از اهل کتاب را میدهد که از پیغمبر خدا میخواستند کتابی از آسمان براي ایشان
فرود آورد قرآن مقرر میدارد که وحی کردن به پیغمبر هیچ تازه و شگفتانگیزي نیست بلکه سنت الهی است که در فرستادن همه
پیامبران از زمان نوح تا زمان محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم روان بوده و همه آنان پیامبرانی بودند که براي مژده دادن و بیم دادن
آمدهاند تا راه بهانه براي مردم در روز حساب بسته باشد پس چرا در میان این پیامبران تفرقه میاندازید در صورتی که همگی آنان
در یک مسیر گام برمیداشتند و مردم را به یگانگی پروردگار دعوت میکردند و طریقه زندگی و روش أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 9، ص: 459
سپاسگزاري را به آنان بیاموزند تا مردم را از خودستائی و پیروي از خواستههاي خودشان باز دارند و بدینوسیله بشر را به اوج
سعادت رسانیده و مسطورة صفات پروردگار قرار دهند.
اینک میفرماید:
اي رسول گرامی ما با عظمت و قدرتی که دارا هستیم بتو وحی فرستادیم همچنانکه به نوح پیامبر و پدر دوم بشر وحی نمودیم و
همچنین به ابراهیم ابو الانبیاء و اسماعیل پسر بزرگتر او پدر عرب و جد مصطفی علیه السلام و اسحق بن ابراهیم و پسرش یعقوب
موسوم به اسرائیل که یهود منتسب به اوست و اسباط یعنی فرزندان از صلب یعقوب که ده تن بوده و با دو تن اولاد یوسف جمعا
دوازده تن و از فرزندان آنها دوازده قبیله اسباط بنی اسرائیل بوجود آمدهاند و عیسی بن مریم و ایوب و یونس و هارون و سلیمان بن
داود وحی نمودیم و به داود پیغمبر نیز کتاب زبور را دادیم.
(163)
، ص: 460
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 460
چونکه این آیت پیمبر بر یهود خواند ایشان از غضب گفتند زود
بعد موسی از خداوند آیتی بر کسی نازل نشد در نوبتی
صفحه 229 از 272
حق به رد قولشان فرمود ما وحی بر سوي تو کردیم از خفا
همچنانکه وحی شد از ما بنوح بعد از او هم بر رسولان در فتوح
هم به ابراهیم و اسماعیل راد هم باسحاق و به یعقوب از رشاد
هم باسباط معظم در حضور هم به عیسی و بایوب صبور
همچنین شد وحی ما بر سایرین یونس و هارون سلیمان امین
باز هم دادیم مر داود را ما زبور اعنی کتابی ز اجتبا
(163)
شان نزول .... ص : 460
مفسرین نوشتهاند این آیه از آن جهت به پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم نازل شد که برخی از یهود هنگامیکه آیات خدا را
مشاهده نمودند که بر رسول خود فرستاده شرمنده شدند و گفتند خدا پس از موسی به هیچ یک از پیامبرانش آیهاي نفرستاده است
لذا این آیه بخاطر تکذیب گفتار آنان فرستاده شد. ابن اسحق و ابن عباس نیز این سبب نزول را از عدي بن زید نقل نموده است.
، ص: 461
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 461
قوله تعالی إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ.
وحی یعنی اشاره سریع فیومی در مصباح مینویسد وحی بمعنی اشاره و رسالت و کتابت است و هر آنچه بدیگري القا کنی تا بفهمد
وحی است اما راغب کتابت و رمز و غیره را از اسباب اشاره شمرده و معناي اصلی را اشاره میداند لکن بنظر طبرسی ایحاء القاء معنی
است بطور مخفی و نیز بمعنی الهام و اشاره است ولی بعقیده برخی از نویسندگان جامع تمام معانی تفهیم خفی است چنانکه در آیه
68 سوره نحل میفرماید:
وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً مراد از وحی در این آیه تفهیم ذاتی است که خدا در ذات زنبور عسل گذاشته
و طریق عسلسازي را به وي آموخته است و لفظ اوحی نشانگر این است که کار عسل گیري این حشره تصادفی نیست بلکه با
تفهیم و تعلیم خدائی است. اما وحی در انبیاء همان تفهیم خفی است که از جانب خدا القاء میشود و خداوند از آن با سخن گفتن
خدا تعبیر میکند و آن بر سه قسم است: وحی- ایجاد صدا- آمدن فرشته چنانکه در آیه 51 سوره شوري میفرماید:
وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ- وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ
رُوحاً مِنْ أَمْرِنا.
یعنی براي هیچ بشري نیست که خدا با او سخن گوید مگر بطور وحی ، ص: 462
و القاء بدل او یا از پس پرده و یا فرشتهاي میفرستد و او باذن خدا آنچه را که خدا میخواهد به پیامبر وحی و تفهیم میکند که خدا
والامقام و حکمت کردار است.
اي پیامبر، ما همانطور با هر سه راه دینی بتو وحی کردیم.
و این ماده در ضمن آیه قرآن به معناي مختلفی بکار برده شده از آن جمله است:
صفحه 230 از 272
1) یعنی سخن گفتن به طرز سرّي چنانکه در آیه 10 سوره نجم میفرماید: فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ ما أَوْحی )
پس خدا با بندهاش رسول اکرم بطور سري سخن گفت که هیچکس توان فهم و درك ماهیت آن را ندارد.
2) بمعنی فرو فرستادن قرآن است چنانکه در آیه 19 سوره انعام میفرماید: وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ یعنی اي مردم بدانید )
که خدا بدین انگیزه قرآن را بر من فرو میفرستد که بشما پند دهم و از شرك و گناه بترسانم.
3) بمعنی کتاب آسمانی است چنانکه در آیه 45 سوره انبیاء میفرماید: قُلْ إِنَّما أُنْذِرُکُمْ بِالْوَحْیِ یعنی اي رسول گرامی بمردم بگو )
من بدین کتاب شما را پند داده و از عذاب الهی میترسانم.
4) بمعنی پیغام چنانکه در آیه 160 سوره اعراف میفرماید: )
وَ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ.
و چون امت موسی در آن بیابان بیآب از او آب درخواست کردند ما توسط جبرئیل بموسی پیغام فرستادیم که عصاي خود را بر
سنگ زن و چون زد دوازده چشمه آب از آن جاري شد.
5) بمعنی اشاره کردن چنانکه در آیه 11 سوره مریم میفرماید: )
فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحی إِلَیْهِمْ پس ما به زکریا در ، ص: 463
حالیکه از محراب عبادت بسوي قومش روان میشد اشاره نمودیم که تو و امتت صبح و شام به تسبیح و نماز قیام کنید.
6) بمعنی آگاهانیدن در عالم رویا است چنانکه در آیه 51 سوره شوري میفرماید: وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً یعنی هیچ )
بشري شایستگی آن را ندارد که پروردگار با وي سخن گوید مگر اینکه در عالم رویا او را از امري آگاه فرماید.
7) بمعنی فرمانبردار گردانیدن چنانکه در آیه 68 سوره نحل میفرماید: وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِ ذِي مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً و )
پروردگار تو زنبور عسل را بساختن لانه از کوهها و درختان و سقفهاي بلند فرمانبردار گردانید.
8) بمعنی الهام کردن چنانکه در آیه 111 سوره مائده میفرماید: )
وَ إِذْ أَوْحَیْتُ إِلَی الْحَوارِیِّینَ أَنْ آمِنُوا بِی وَ بِرَسُولِی یعنی اي رسول گرامی یاد کن هنگامی را که به حواریین الهام نمودم که به من و
رسول من ایمان بیاورید آنها گفتند ما ایمان آوردیم.
9) بمعنی فرمان دادن چنانکه در آیه 4 و 5 سوره زلزال میفرماید: )
یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحی لَها.
روز قیامت زمین مردم را بحوادث آگاه سازد بسبب اینکه خدا به آن چنین فرمانی داده است تا به سخن آمده و خلق را به اخبارش
آگاه نماید.
10 ) بمعنی وسوسه شیاطین چنانکه در آیه 112 سوره انعام میفرماید: )
وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُ  وا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ.
یعنی و همچنین ما در مقابل هر پیغمبري شیطانهائی از انس و جن بر انگیختیم که آنها براي فریب مومنان همدیگر را وسوسه نموده
و سخنان فریبنده اظهار کنند.
، ص: 464
[سوره النساء ( 4): آیه 164 ] .... ص : 464
اشاره
صفحه 231 از 272
( وَ رُسُلًا قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسی تَکْلِیماً ( 164
ترجمه و شرح .... ص : 464
خداوند متعال در این آیه مبارکه بیان میکند اي رسول گرامی نام گروهی از رسولان و پیامبران مانند آدم و نوح و ادریس و هود و
صالح و ابراهیم و لوط و اسماعیل و الیسع و ذا الکفل و الیاس و یونس و اسحاق و یعقوب و یوسف و شعیب و موسی و هرون و
داود و سلیمان و زکریا و یحیی و عیسی در آیات قرآنی نام برده شد و بعضی از وقایع و سرگذشت آنان را بسپاس از آنها و نیز
بمنظور تعلیم بشر یادآوري نمودیم که در جهان بشریت باید بمانند و بسیار از پیامبرانند که نامی از آنها برده نشده و از بعض دیگر
فقط سرگذشتی یادآوري نمودهایم و نیز بسپاس از موسی بن عمران که صاحب دین و تورات آسمانی بود بفضیلتی اختصاص یافت
به این که پروردگار او را کلیم خود معرفی نموده و بوي وحی میفرمود و با او سخن میگفت.
و اینکه خدا با موسی بگونهیی سخن گفته ما را از چگونگی آن سخن گفتن آگاهی نیست زیرا قرآن تنها منبع صحیح و شکناپذیر
است در این باره براي ما تفصیلی نیاورده است تنها این را میدانیم که میان خدا و پیغمبرش موسی کلام و أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 9، ص: 465
سخنی بوده ولی این سخن چگونه بوده و چگونه صورت پذیرفته و موسی چگونه با حواس انسانی خود این سخن را دریافته همه از
عالم غیبی است که قرآن در آن باره چیزي بما نمیگوید و هر چه در این باب جز قرآن باشد اساطیر و افسانههائی است که بدلیل و
برهانی پايبند نیست.
اینک میفرماید:
ما پیامبرانی فرستادیم که سرگذشت آنها را پیش از این در سوره انعام و غیره براي تو حکایت کردهایم و رسولان دیگري هم که از
آنها براي تو حکایتی نیاوردهایم زیرا امم آنها معروف نبوده و ذکر آنها هم فایده و سود زیادي نداشته است و خداوند با موسی
سخن گفته است و این تکلم چگونه بوده است؟ خدا داناتر است لذا رشته وحی همیشه در میان بشر بوده و خداوند هیچوقت افراد
انسان را بدون راهنما و رهبر نگذاشته است.
(164)
، ص: 466
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 466
وان رسولانی که از هر یک قصص بر تو ما خواندیم تا دانی بنص
بیشتر زین سوره یا ز امروز پیش ذکر هر یک گشته اندر جاي خویش
و آن رسولانی کز ایشان هیچ ما قصه ننمودیم بر تو ز اقتضاء
حق تعالی گفت با موسی سخن وین نهایت بد ز وحی ذو المنن
(164)
شان نزول .... ص : 466
صفحه 232 از 272
این آیه در باره یهودیان نازل گردیده که گفته بودند خداوند موضوع پیامبران را به محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم گفته است و
داستان ایشان را با او در میان نهاده است ولی راجع به موسی نگفته که آیا او با خدا سخن میگفته است یا نه؟ تفسیر کشف الاسرار
نیز این سبب نزول را نقل کرده است.
، ص: 467
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 467
قوله تعالی وَ رُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ.
فرق بین لم- لما پنج وجه است:
1) حرف شرط مقترن به لما نمیشود مثلا گفته نمیشود ان لما یقم ولی گفته میشود ان لم یقم. )
که ممکن « زید لم یأکل » یعنی تا بحال نخورده است بخلاف « زید لما یأکل » 2) دوم آنکه نفی لما استمرار دارد مثلا گفته میشود )
است ساعتی قبل از خبر دادن خورده باشد و شما عالم نباشید.
3) منفی لما نزدیک حال باید باشد بخلاف منفی لم مثلا اگر زید در سال گذشته حج نکرده بود ولی از امسال خبر ندارید میتوانید )
بگوئید زید لم یحج فی العام بخلاف لما که صحیح نیست بگوئید زید لما یحج فی العام الماضی.
4) منفی لما توقع ثبوتش است بخلاف منفی لم که توقع ثبوت در او نیست. )
5) منفی لما جایز است حذفش با بودن قرینه بخلاف منفی لم با آنکه قرینه موجود هم باشد حذفش جایز نیست مثلا بگوئیم ندم )
زید و لما که ینفع منفی لما بود حذف شده ولی ندم زید و لم جایز نیست بلکه باید ینفع را بیاوریم.
، ص: 468
[سوره النساء ( 4): آیه 165 ] .... ص : 468
اشاره
( رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّۀٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً ( 165
ترجمه و شرح .... ص : 468
خداوند متعال در این آیه شریفه بیان میکند اي رسول گرامی همه پیامبران چه آنانکه در آیات قرآنی نامی از آنها برده شده و
سرگذشتی از آنان یادآوري نمودهایم و چه بسیاري دیگر که نامی از آنها برده نشده همه فرستادههاي خداوند یگانهاند و هر یک
وظیفه رسالت و پیامبري را انجام دادهاند البته همه این پیامبران بخاطر یک منظور آمدهاند و آن این است که مردم را مژده دهند و
بترسانند براه راستی که بسوي خدا میانجامد و کسانی را که کفر میورزند از بدي پایان کفر بیم دهند تا از این راه دست آنان را
بگیرند و بطریق ایمان رهبري کنند همه اینها براي آن است که چون مردم در پیشگاه خدا گرد میآیند حجت و بهانهاي نداشته
باشند با آنکه حجت و برهان رساي الهی در تمام جهان هستی وجود دارد و همه نوامیس و قوانین وي گواه آن است که آفریدگار
صفحه 233 از 272
یگانهاي هست و جهان هستی از اوست و عالم جز بتدبیر او نمیتواند سر پا بماند ولی پروردگار از فضل بینهایت هرگز مردم را
بمجرد حکم فطرت و خرد مواخذه نمیفرماید و تا هنگامیکه رسول و فرستادهاي بسوي آنان اعزام نفرماید و طریقه معرفت و
سپاسگزاري را به آنان تعلیم ننمایند و از مخالفت و تمرد آنها را تهدید ، ص: 469
و بر حذر ندارند پروردگار تبهکاران را مواخذه و عقوبت نمیفرماید و پروردگار برنامه ارسال این پیامبران را دقیقا تنظیم کرده و
اجلا میکند زیرا او بر همه چیز تواناست و حکیم است لذا اي رسول گرامی بوسیله اعزام تو مکتب تعلیمات اسلامی تاسیس و بنا
نهاده شد که نتیجه آفرینش جهان و نیز دوره نهائی بشري است.
اینک میفرماید:
این پیامبران که ما آنها را برسالت فرستادهایم مأمور بودهاند که باشخاص فرمانبر و مؤمن مژده ثواب و بهشت دهند و به اشخاص
نافرمان و کافر وعده عقاب و دوزخ دهند تا آنها را حجتی بعد از فرستادن پیامبران باقی نماند و نگویند اگر براي ما پیغمبرانی
میفرستادي که شریعتی براي ما بیاورند و راه را از چاه بما نشان دهند و آنچه نمیدانستیم بما بیاموزند ما خیر خود را از دست
نمیدادیم و خداوند توانا و حکیم و آنچه انجام میدهد بر وفق حکم و صلاح است.
(165)
، ص: 470
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 470
این رسولان را نمودیم از یقین ما بخلقان مبشرین و منذرین
تا نباشد مردمانرا بر خدا حجتی بعد از رسل در اهتداء
حق بود غالب در ارسال رسل راستکار اندر نبوت در سبل
تا کدام از انبیاء را اختصاص هست اندر هر زمان بر وجه خاص
هم چه نوع از وحی و احکام و کتاب در خور است او را هم اعجاز و خطاب
مقتضی تا چون بود با حکمتش هر نبی را در نزول و دعوتش
(165)
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 470
فرق بین رسول و نبی و امام این است که جبرئیل بر رسول نازل میشود و رسول او را میبیند و سخنش را میشنود و نازل میشود وحی
بر رسول و بسا میبیند جبرئیل را در خواب مثل رویاي حضرت ابراهیم علیه السلام و نبی گاهی جبرئیل را در خواب میبیند ولی
کلامش را نمیشنود و گاهی میشنود و اما امام کلام را میشنود ولی شخص جبرئیل را نمیبیند و نیز رسول آن است که کتابی
براي او نازل شده باشد ولی نبی لازم نیست که کتابی براي او آمده باشد بلکه بر طبق کتاب رسول سابق خود تبلیغ میکند و اما امام
وصی و جانشین پیغمبر است و حافظ کتاب خدا و شریعت رسول خدا میباشد.
، ص: 471
صفحه 234 از 272
[سوره النساء ( 4): آیه 166 ] .... ص : 471
اشاره
( لکِنِ اللَّهُ یَشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَیْکَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَ الْمَلائِکَۀُ یَشْهَدُونَ وَ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً ( 166
ترجمه و شرح .... ص : 471
خداوند متعال در این آیه کریمه بیان میکند اي رسول گرامی اگر اهل کتاب به آیات قرآنی که خدا بر تو نازل کرده منکر شوند و
برهانی بصورت کتاب نازل شده از آسمان بخواهند خدا آنچه بر تو فرستاده گواهی میدهد سپس اضافه میکند که نه تنها خداوند
بحقانیت تو گواهی میدهد بلکه فرشتگان نیز گواهی میدهند و خدا قرآن کریم را که به پیغمبر اسلام نازل فرموده برنامه سعادت
بشر براي همیشه است و مردم جهان را به پیروي از آن دعوت فرموده است لذا درخواست یهود به اینکه پیامبر اسلام براي دعوت
رسالت خود کتاب آسمانی دیگري بیاورد جز لجاج و عناد مفهومی ندارد زیرا در آئین تو تمام امتیازاتی که در آئینهاي گذشته
بوده جمع است.
اینک میفرماید:
اي رسول گرامی اگر این مکابران مغرض و یهودان متعرض برسالت تو ، ص: 472
شهادت ندهند باکی نیست و این امر تو را دلتنگ نکند زیرا خداوند به آنچه بر تو نازل کرده شاهد است و خداوند آن را به علم
خاص خود که کسی را دسترس به آن علم نیست بر تو نازل کرده است از این رو که به آن در برابر همه خلق تحدي فرمود و همه
عاجز از آوردن مانند سورهاي از آن شدند و علاوه بر خداوند فرشتگان او و از جمله جبرئیل که امین وحی اوست شهادت بر صدق
رسالت و حقانیت قرآن میدهند هر چند براي گواهی شهادت خدا کافی است چنانکه در سوره انعام میفرماید:
قُلْ أَيُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ.
(166)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 472
اوست شاهد بر تو کاحکامت سراست معجزت افزون زهر پیغمبر است
حق فرستاد ان بعلم خویشتن که از او ماندند عاجز اهل فن
جمله محتاجند و لابد مردمان در معاش و در معاد خود بدان
هم ملایک شاهد آن عادلند در گواهی یک زبان و یکدلند
هست کافی مر تو را بر حق گواه کو تو را هم شاهد است و هم پناه
، ص: 473
شان نزول .... ص : 473
صفحه 235 از 272
بنظر ابن عباس این آیه در باره عدهاي از یهود نازل گردیده وقتی که پیغمبر اکرم آنها را به پیروي از خود دعوت کرده بود و
همچنین به آنها خبر داد که از دانستن آنها از اینکه پیامبر اسلام از روي واقعیت فرستاده خدا است آگاه بود و در عین حال از انکار
آنها نیز با اطلاع است و خدا براي آرامش دل پیغمبر خویش این آیه را فرستاد که تکذیب نماید کسانی را که وي را تکذیب
میکنند لکن تفسیر برهان و تفسیر عیاشی نوشتهاند این آیه در باره علی بن أبی طالب علیه السلام نازل گردیده بدین تاویل لکِنِ اللَّهُ
یَشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَیْکَ فی علی و نظیر این از امام محمد باقر علیه السلام نیز وارد گردیده است.
، ص: 474
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 474
قوله تعالی وَ الْمَلائِکَۀُ یَشْهَدُونَ.
در حقیقت ملائکه اختلاف است محققین از متکلمین معتقدند که ملائکه اجسام لطیفه نورانیۀ الهیه هستند که قادرند بر تصرفات
سریعه و افعال و کارهاي مشاقه و قادرند بر تشکل به اشکال مختلفه و صاحبان عقول و افهامند و مسکن آنها آسمانها میباشد و
بعضی از آنها در نزد خدا مقربترند از بعضی دیگر از حیث درجه و مقام و آیه وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ شاهد این مدعی است و
اکثر مسلمانان نیز اعتقادشان نسبت بملائکه همین است و در اخبار اهل بیت علیهم السلام هم شواهدي است که بر این دلالت دارد.
اما عقیده بتپرستان در باره ملائکه این است که ملائکه همان کواکب و ستارگان هستند که موصوف به سعد و نحس میباشند و
آنها زنده و ناطقند کواکب مسعّدات ملائکه رحمتند و منحسات ملائکه عذابند.
لکن مجوس و ثنویه میگویند نور و ظلمت دو جوهر حساس و دو قادر متضادند در نفس و صورت و مختلفند در فعل و تدبیر پس
جوهر نور فاضل و خیر و پاك و صاحب بوي خوش و کریم النفس است که همیشه نفع میرساند نه ضرر و دواما زنده میکند و
نمیراند و ظلمت ضد نور است پس از نور متولد میشوند اولیاء که آنها ملائکهاند نه از راه تناکح بلکه مانند تولد حکمت از حکیم
و تولد روشنی از روشنائی دهنده و از ظلمت متولد میشوند اعداء که آنها شیاطینند نه از راه تناکح بلکه از راه تولد سفه از سفیه.
، ص: 475
ولی عدهاي نوشتهاند: ملائکه جواهر مجردند و جسم نیستند و مکان ندارند و بعضی از اینها طایفه نصاري هستند که میگویند آنها
نفوس ناطقهاند که در ابدان قرار ندارند پس اگر آنها خیره صافیه باشند ملائکهاند و اگر از نفوس شریره و کثیفهاند شیاطینند و
فلاسفه آنها گفتهاند ملائکه نفوس ناطقهاند ولی مخالف نوع نفوس ناطقه بشر هستند و آنها از نظر قوه از انسان اکملند و از نظر علم
از انسان اعلمند و نسبت نفوس آنها به نفوس بشر مانند آفتاب است نسبت به روشنائی آفتاب پس بعضی از آنها نفوس ناطقه
فلکیهاند و بعضی از آنها عقول مجردهاند.
، ص: 476
[سوره النساء ( 4): آیه 167 ] .... ص : 476
اشاره
( إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا ضَلالًا بَعِیداً ( 167
صفحه 236 از 272
ترجمه و شرح .... ص : 476
خداوند متعال در این آیه مبارکه بگروه دیگر اشاره کرده که بدترین نوع کفر را انتخاب نمودند آنان کسانی هستند که علاوه بر
گمراهی خویش براه گمراه ساختن دیگران نیز کوشش میکنند و به این عملشان هم بخود و هم به دیگران ظلم میکنند.
اینک میفرماید:
حقا کسانیکه بخدا و رسولش کافر شدند و به اعمال خویش مردم را از راه خدا باز داشتند و منصرف ساختند محققا بگمراهی
افتادهاند آنهم گمراهی که بکلی از راه صواب دور ماندهاند.
(167)
، ص: 477
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 477
آنکسان کز بد دلی کافر شدند وز ره حق مردمانرا ره زدند
مردمانرا داشتند از راه باز از پی کتمان حق از حرص و آز
کاین محمد (ص) نیست آن کاندر کتاب نعت او ثبت است در هر فصل و باب
هست او بر شکل و بر روي دگر بر صفات دیگر و خوي دگر
گمرهند این فرقه گمراهی بعید که نباشد هیچشان مقصد پدید
(167)
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 477
قوله تعالی قَدْ ضَلُّوا ضَلالًا بَعِیداً.
بعد- بضم اول دوري، هلاکت، لعن ولی معناي اصلی همان دور است هلاکت و لعن بسبب دوري از حیات و رحمت خداست.
فعل بعد اگر از باب کرم یکرم آید بمعنی دوري و اگر از علم یعلم آید بمعنی هلاکت است و مصدر آن در صورت دوم بعد بر
وزن فرس است چنانکه در آیه 42 سوره توبه میفرماید:
وَ لکِنْ بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّۀُ که از باب کرم یکرم است یعنی لکن راه بر آنها دور شده و مثل آیه 95 سوره هود که میفرماید: أنوار
العرفان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص: 478
أَلا بُعْداً لِمَ دْیَنَ کَما بَعِدَتْ ثَمُودُ که فعل بعدت از باب علم یعلم است یعنی دوري از رحمت خدا حتمی شد براي مدین چنانکه
هلاك شد ثمود. و کلمه بعدا را اگر هلاکت معنی کنیم ترجمه بلازم کردهایم زیرا بعد بضم اول بمعنی دوري و لعن آمده است و
مصدر هلاك بعد بر وزن فرس است مجمع البیان تقدیر آن را بعدوا بعدا فرموده است.
راغب نوشته بعد اکثرا در دوري محسوس استعمال میشود و نیز در معنوي و معقول مانند ضلوا ضلالا بعیدا بکار میرود ناگفته نماند
استعمالات قرآن اکثرا در دوري معقول و معنوي است چنانکه در آیه 116 سوره نساء میفرماید:
صفحه 237 از 272
وَ مَنْ یُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِیداً ضلال بعید از آن جهت است که هدایت یافتن چنین شخصی بسیار بعید و مشکل است ضمنا
این کلمه در بعد زمان و مکان و بعد معقول هر سه آمده است چنانکه آیه 12 سوره فرقان در بعد مکانی و آیه 6 سوره معارج در
بعد زمانی میفرماید:
إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ- إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَراهُ قَرِیباً.
، ص: 479
[سوره النساء ( 4): آیه 168 ] .... ص : 479
اشاره
( إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقاً ( 168
ترجمه و شرح .... ص : 479
خداوند متعال در این آیه کریمه بیان میکند کسانیکه با این دلائل آشکار در مقام انکار برآیند برخود و بر سایر افراد اجتماع ستم
نموده و از سعادت باز ماندهاند و هرگز شایسته رحمت و آمرزش نبوده و راهی بسعادت نخواهند داشت و در این کار هیچگونه
ستمی نیست زیرا آنان با آماده بودن اسباب ایمان گمراهی را بر راه راست برگزیدند و بپاداش انتخاب گمراهی خداوند هر راه
دیگري را جز این راه به روي آنان بست.
اینک میفرماید:
آنانکه رسالت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم را منکر شدند و حقیقت را مستور نمودند و با آنکه علم برسالت او که
فرستاده خداست داشتند به او و بخود ستم نمودند و او را تکذیب کردند خداوند گناه آنان را نمیآمرزد و از شان و صفت خدا
نیست که آنها را بیامرزد و هرگز آنها را توفیق هدایت بطریقی نمیدهد و راهی به آنان نشان داده نمیشود.
(168)
، ص: 480
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 480
میبپوشیدند حق را در ظلم بر نبی کردند از کتمان ستم
نیست حق کامرزد ایشانرا بخواست هم نه بنماید برایشان راه راست
(168)
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 480
صفحه 238 از 272
قوله تعالی وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقاً.
طرق الباب اي » و نیز میگویند « طرقه طرقا اي ضربه بالمطرقۀ » طرق یعنی کوبیدن مثل کوبیدن آهن و در زدن چنانکه میگویند
و راه را از آن جهت طریق گویند که رهگذران آن را با پا میکوبند چنانکه در آیه 77 سوره طه میفرماید: « قرعه
أَنْ أَسْرِ بِعِبادِي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یعنی بندگان مرا شبانه راه به بر و براي آنها راه خشکی در دریا بجوي.
و از این ماده است:
طریق یعنی راه حق و دین چنانکه در آیه 30 سوره احقاف میفرماید:
یَهْدِي إِلَی الْحَقِّ وَ إِلی طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ و این کلمه مذکر و مؤنث هر دو بکار میرود.
طریقۀ یعنی مذهب و حالت و غیره است چنانکه در آیه 16 سوره جن میفرماید: ، ص: 481
وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَۀِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً.
یعنی اگر جن و انس در طریقه حق پایدار میبودند با آب فراوان آبشان میدادیم.
طرائق جمع طریقۀ چنانکه طرق بر وزن عنق جمع طریق میباشد و کلمه طرائق دوبار در ضمن آیات قرآن آمده است چنانکه در آیه
11 سوره جن میفرماید:
وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِکَ کُنَّا طَرائِقَ قِدَداً یعنی بعضی از ما صالحان و بعضی پائینتر از آنها و داراي مذاهب مختلف
هستیم.
3 سوره طارق میفرماید: - طارق یعنی کوبنده و ضارب، کسیکه در وقت شب میآید، ستاره صبح چنانکه در آیه 1
وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ- وَ ما أَدْراكَ مَا الطَّارِقُ- النَّجْمُ الثَّاقِبُ.
و از این ماده در ضمن آیات قرآن به معانی مختلفی بکار برده شده از آن جمله است:
1) بمعنی راه و جاده چنانکه در آیه 77 سوره طه میفرماید: )
فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً یعنی بموسی وحی کردیم راه و جاده خشکی از میان دریا پدید آور.
2) بمعنی راههاي آسمانها چنانکه در آیه 17 سوره مؤمنون میفرماید: )
وَ لَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرائِقَ یعنی همانا ما فوق شما خاکیان هفت آسمان را که داراي راههاي مختلف است برفراز یکدیگر
آفریدیم.
3) بمعنی عقائد متفرق و مختلف است چنانکه در آیه 11 سوره جن میفرماید: کُنَّا طَرائِقَ قِدَداً یعنی ما داراي عقاید متفرق و )
مختلف و ناسازگار هستیم.
، ص: 482
[سوره النساء ( 4): آیه 169 ] .... ص : 482
اشاره
( إِلَّا طَرِیقَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها أَبَداً وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً ( 169
ترجمه و شرح .... ص : 482
صفحه 239 از 272
خداوند متعال در این آیه شریفه بیان میکند که این گروه در اثر عناد درونی پروردگار آنانرا بسوي دوزخ سوق میدهد و چون
سیرت انکار آنان مقتضی آن است به همین اندیشه و مرامی که دارند پروردگار بر اثر تدبیر متقن آنها به مقصدشان میرساند و
اجابت پروردگار و پاسخ بخواستهها و سوق آنان بمقصدي که بدان سو رهسپارند بسی سهل و آسان است.
اینک میفرماید:
جز راه دوزخ زیرا اینها نفس و قلب خویش را از تاریکی کفر و ضلالت پر کردهاند و جائی براي نور و هدایت در آنها نمانده است
اینها در جهنم باید همیشگی و پیوسته بمانند و تا موقعیکه خدا آن را داناست مخلد باشند و این کار بر خدا سهل و آسان است و
کس را نمیرسد که او را از این انتقام باز دارد.
(169)
، ص: 483
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 483
جز بدوزخ نیست ایشان را رهی جاودان اینشان بود منزلگهی
وین بس آسان بر خدا نی مشکل است در خلود ار غافلی مستاصل است
(169)
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 483
قوله تعالی إِلَّا طَرِیقَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها.
فرق بین سبیل و طریق این است سبیل که بمعناي راه است که غالبا در خیر استعمال میشود ولی طریق استعمال نمیشود در خیر مگر
آنکه مقرون شود به وصفی که دلالت کند بر خیر مانند الطریق الحق و یا آنکه اضافه شود بسوي چیزیکه دلالت کند بر خیر مانند
قول خداوند متعال که میفرماید:
یَهْدِي إِلَی الْحَ قِّ وَ إِلی طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ و اما فرق بین خلود و دوام این است که خلود عبارت است از طول مکث در مکانی و آن
اقتضاء دوام را ندارد ولی دوام بمعنی همیشه میرساند که انتهائی ندارد و لذا خداوند متعال بدوام متصف میشود ولی متصف بخلود
نمیشود و اما خلود کفار در جهنم باجماع است مراد دوام است. و اما فرق بین مستثناي متصل و منقطع و مفرغ آن است که مستثناي
متصل موضوعا داخل در مستثنی منه است و حکما خارج لکن مستثناي منقطع آن است که نه موضوعا و نه حکما داخل نباشد اما
مستثناي مفرغ آن است که مستثنی منه در کلام نباشد.
، ص: 484
توضیحات .... ص : 484
قوله تعالی یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتاباً.
1) مفسرین در تفسیر این آیه نظریات مختلفی دارند: بعضی معتقدند مراد این است که درخواست میکردند قرآن جملۀ نازل شود )
صفحه 240 از 272
چنانچه تورات نازل شد. برخی گفتهاند: منظورشان این بود که قرآن مکتوبا نازل گردد چنانکه تورات مکتوبا در الواح نازل گردید
عده نوشتهاند مراد این است که براي اهل کتاب غیر از قرآن کتابی بخصوصی بیاورد. گروهی معتقدند که توقع یهود این بود که از
آسمان نوشته ریزش کند همینطور که از هواپیما کاغذپرانی میشود و در آن کاغذها بنویسند که محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم
پیغمبر من است و به او ایمان بیاورید در صورتی که این نوع درخواست در هیچ یک از انبیاء سابقه نداشته و این امر گر چه از
قدرت پروردگار خارج نیست لکن اگر یک همچو امري نیز اتفاق میافتاد باز هم ایمان نمیآوردند و موجب نزول عذاب
میگردید. و بقولی آنها سؤال کردند که بر اعیان و بزرگان آنها کتابی بیاید که امر کند بتصدیق رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و
سلم و گفتهاند اگر آنها واقعا براي استرشاد طلب میکردند خدا به آنها عطا مینمود.
ظاهرا چنانکه از آیات دیگر نیز معلوم میگردد مقصود از اهل کتاب یهودیان و نصرانیانند که آنها قرآن را کتاب آسمانی و معجزه
رسول اکرم نمیدانستند لذا کسانیکه این مطلب را از پیغمبر اکرم خواستهاند هر دو طایفه بودهاند نه یهود تنها و اینکه مظالم و
جرائمیکه در ضمن آیات بعد از این بشمار ، ص: 485
آمده از قبیل رویت خدا و گوسالهپرستی و پیمانشکنی بهنگام رفع طور و امر بسجده و نهی از تعدي روز شنبه و غیره گر چه
همگی مختص به یهودیان است ولی منافات با این ندارد که مراد از اهل کتاب هم یهود و هم نصاري باشند زیرا این هر دو طایفه به
یک اصل یعنی ملت بنی اسرائیل برمیگردند که موسی و عیسی علیهما السلام براي ایشان مبعوث شده بود لذا سائل همه اهل
کتابند و همه یهود و نصاري در خصیصه قومی که تحکم و زورگوئی و گفتار ناحق و گزافگوئی و پايبند نبودن به عهدها و
پیمانها شریکند و کلام در موارد اشتراك با همهشان جاري است و در موردي که یک طایفه مختص بیک چیزي باشند مختص
بهمان است.
2) قوله تعالی وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِیثاقِهِمْ. )
مجمع البیان در ذیل این آیه مبارکه مینویسد: چون پیمان استوار کرده بودند که سخن موسی و تورات او را بپذیرند و به پیمان خود
رفتار نکردند و گوساله پرستیدند لذا کوه طور را بر سر آنها برافراشتیم.
ابو علی جبائی گفته یعنی آنها بوسیله پرستش گوساله عهدي که با خداوند داشتند زیر پا گذاشتند و خدا نیز بپاداش آن عهدشکنی
کوه طور را بر سرشان افراشت.
فخر نوشته: این جملهها که یهود را توصیف میکند اگر چه مردم زمان پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم و معارضین
آنحضرت نیستند ولی چون پدران آنها بودهاند و اولادشان راضی بعمل پدران خود بودهاند لذا این انحراف و لجاجتها به یهود زمان
پیغمبر اکرم نسبت داده شده است تا معرفی شوند که چه اندازه مردم نادان و سرسخت بودهاند که با آمدن موسی و آوردن معجزات
باز هم گوسالهپرست شدند. ضمنا براي جمله وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ ... سه معنی ذکر ، ص: 486
کردهاند:
-1 بواسطه اینکه خواستند نقض میثاق کنند کوه طور را بالا بردیم تا بترسند و پیمانشکنی نکنند.
-2 چون سخن موسی و تورات را نپذیرفتند کوه طور را بالاي آنها نگاه داشتیم تا بترسند و بر قبول دین موسی پیمان استوار کنند.
-3 چون عهد کرده بودند با این شرط که اگر مخالفت کنند گرفتار شوند و عذاب به بینند و چون عهد خود را شکستند کوه را بالا
بردیم تا بمیثاق رفتار نمایند و از پیمانشکنی بازآیند.
3) قوله تعالی فَبِما نَقْضِهِمْ مِیثاقَهُمْ. )
این آیات کیفرهاي وخیم دنیوي و اخروي را که خدا نسبت به آنان روا داشته بیان و در ضمن بعضی از روشهاي ناپسند ایشان را
ذکر میکند. و عبارت فَبِما نَقْضِ هِمْ مِیثاقَهُمْ تخلیص پیمانشکنیهاي ذکر شده و ذکر نشده آنان است و عبارت وَ کُفْرِهِمْ بِآیاتِ اللَّهِ
صفحه 241 از 272
تخلیص انواع کفري است که چه در زمان موسی و چه بعد از آن حضرت داشتهاند و قرآن بسیاري از آنها را نقل کرده و از آن
جمله دو موردي است که در صدر این آیات ذکر شده است یعنی فَقَدْ سَأَلُوا مُوسی أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ و ثُمَّ اتَّخَ ذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما
جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ و این دو مورد کفر در صدر آیات جلو انداخته شده ولی در این آیه بعد از مطالب ذکر شده زیرا این دو مقام با هم
اختلاف دارند و مقتضاي آنها هم اختلاف دارد.
بنظر طبري این آیه ارتباطی به آیات قبل ندارد و منظور این است که بواسطه این کارهاي قبیح آنها را لعن و غضب کردیم. و علت
اینکه کلمه لعن و غضب صریحا در کلام نیامده این است که از جمله بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ میتوان آنها را حدس زد و فهمید
زیرا کسیکه بر دلش مهر خورده، بطور قطع، ملعون و مغضوب است. و جمله فَلا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلًا براي اتمام حجت أنوار العرفان فی
تفسیر القرآن، ج 9، ص: 487
است که نگویند ما نمیتوانستیم ایمان بیاوریم چون قلوب ما غلف و ختم و طبع شده بود جواب داده میشود اینها بنحو اقتضاء است
و علیت تامه ندارد و شاهدش این است که جماعت قلیلی از شما بشرف ایمان در هر عصري از اعصار مشرف شدند مثل توبه حر بن
یزید ریاحی که حجت بالغه شد بر تمام لشکر کربلا که نگویند کار گذشته بود و ما نمیتوانستیم حسینی شویم.
4) قوله تعالی وَ بِکُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلی مَرْیَمَ. )
یکی دیگر از اعمال قبیح آنان انکار رسالت حضرت عیسی علیه السلام بود با اینکه حضرت عیسی در ابتداي ولادتش با ایشان
سخن گفت و فرمود: إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیا و نیز عظیمترین و شنیعترین دروغی که بحضرت مریم علیها سلام
نسبت دادند او را متهم بزنا کردند چنانکه در آیه 27 و 28 سوره مریم میفرماید:
فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ قالُوا یا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیا یا أُخْتَ هارُونَ ما کانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیا.
و این بهتان نظیر بهتانی است که عایشه بماریه قبطیه در مورد ابراهیم فرزند رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم زده و در مورد
عقوبت افتراء و بهتان خداوند متعال در آیه 23 سوره نور میفرماید:
إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ.
کلبی گفته: عیسی از قومی میگذشت گفتند اینک ساحري پسر زن ساحره و زناکاري پسر زن زناکار پیش شما میآید عیسی سخن
آنها را شنیده گفت:
خدایا تویی پروردگار من تو آفریدگار منی من خودم بمیل خود پیش آنها نیامدهام خدایا هر که مرا و مادرم را دشنام گوید او را
لعنت کن خداوند دعاي عیسی را ، ص: 488
مستجاب کرد و آنها را بشکل خوك درآورد.
5) وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ. )
گفتار یهود و اقرارشان به نبوت حضرت عیسی علیه السلام از روي عقیده، بلکه بر طبق ادعاء آن حضرت و تصدیق حواریون بود
چنانکه در باره حضرت ختمی مرتبت بمسلمین میگفتند که پیغمبري که بسوي شما فرستاده شده دیوانه است و مقصودشان استهزاء
بود و این بعد از آن بود که خداوند متعال آن حضرت را به آسمان برد و چون افتخار و تجري مینمودند به چنین مصیبت بزرگی
مورد ملامت شدند با آنکه واقعا آن حضرت را نکشته بودند و نه بدار آویخته بودند بلکه خداوند کس دیگري را بصورت او
درآورده بود که امر بر آنها مشتبه شد و اما آنکس که شبیه عیسی شد آیا از خود یهود بود که قصد قتل عیسی را داشت یا یکی از
حواریین بود که قبول کرد براي حفظ عیسی و نجات او شبیه عیسی گشته و کشته شد کلمات مفسرین نیز در این باره مختلف است
لکن تفسیر برهان در ذیل آیه قالَ اللَّهُ یا عِیسی إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ ... حدیثی از امام محمد باقر علیه السلام نقل کرده که
خلاصهاش این است: شبی که حضرت عیسی علیه السلام گرفتار یهود شد دوازده نفر از اصحابش با او بودند به آنها خبر داد که
صفحه 242 از 272
شما صبح به من کافر میشوید و من امشب به آسمان میروم سپس فرمود کیست که حاضر شود شبیه بمن شود و کشته گردد جوانی
گفت من حاضرم لذا یهود او را گرفتند و بدار زدند و کشتند.
و اما عقیده یهود و نصاري این است که خود عیسی را بدار زدند و کشتند و نصاري مدعی هستند که عیسی خبر داد که من سه شب
و سه روز در دل زمین هستم چنانکه یونس سه شب و سه روز در دل ماهی بود و سپس بیرون میآیم و به آسمان میروم و ...
برخی گفتهاند: طیطانوش از لحاظ صورت شبیه عیسی شده بود لکن از لحاظ بدنی به او شباهت نداشت. برخی گفتند اگر این
طیطانوش است ، ص: 489
عیسی کجاست و اگر عیسی است طیطانوش کو؟! و همین مطلب موجب اشتباه آنان شده بود.
بعقیده وهب بن منبه عیسی با هفت تن از حواریون در خانهاي بودند که آنان خانه را محاصره کردند وقتی بدرون خانه قدم نهادند
خداوند همه آنان را شبیه عیسی گردانید آنها گفتند ما را جادو کردهاید عیسی را نشان دهید یا اینکه همه شما را میکشیم عیسی
فرمود کدامیک از شما امروز جان خود را به بهشت میفروشد؟! مردي بنام سرجس گفت من سپس بیرون شتافت و خود را عیسی
معرفی کرد آنها بیرحمانه بروي تاختند و او را کشتند و بدار آویختند و خداوند همان روز عیسی را به آسمان برد.
چنانکه میفرماید:
بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً یعنی بلکه خداوند عیسی را بسوي خود بالا برد و آنها او را نکشته و به دار نزده بودند بلکه
خداوند متعال او را از دست آنها نجات داد و بسوي خودش بالا برد وقتی این آیه صریحا خبر میدهد که عیسی را نکشتند و نه بدار
زدند و خدا او را بالا برد معلوم میشود عیسی با همین جسم عنصري به آسمان بالا رفته و آنهائیکه میگویند عیسی را بدار زدند و
روحش بالا رفته جمله وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَ لَبُوهُ آنها را تکذیب میکند زیرا بالا رفتن روح پس از مردن شرافت مخصوص نیست بلکه
بالا بردن عیسی براي این بوده که از دست یهودیان نجات یابد و او را نکشند.
6) قوله تعالی وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ. )
یعنی از اهل کتاب کسی باقی نماند مگر اینکه به او ایمان میآورند. بنا به عقیده ابن عباس و قتاده و ابو مالک در زمان ظهور
مهدي موعود خداوند متعال حضرت مسیح را براي کشتن رجال بزمین میفرستد و تمام ملل دنیا در زیر پرچم اتفاق و اتحاد درآمده
و اسلام را قبول میکنند و پیش از مرگش به او ایمان ، ص: 490
میآورند لکن ایمان در موقع مرگ نتیجه براي آنان نخواهد داشت و بنظر طبري آیه اختصاص دارد بر گروهی از یهودیان و
مسیحیان که در آن زمان وجود دارند ولی زجاج این قول را ضعیف شمرده و میگوید آنهائیکه تا زمان بازگشت عیسی باقی
میمانند تعداد آنان کم است در صورتی که آیه مزبور مقتضی ایمان عموم اهل کتاب است لکن ممکن است چنین گفته شود که
همه اهل کتاب میگویند ما به آن عیسی که در آخر الزمان باز میگردد ایمان میآوریم.
بنظر ضحاك و ابن سیرین هر یک از یهودیان و مسیحیانی که از دنیا میروند پیش از مرگ خود به عیسی ایمان میآورند لکن این
ایمان چون در هنگام مرگ حتمی است بحالشان فایدهاي ندارد و اما چرا یهودیان و مسیحیان هر دو را ذکر کرده بخاطر این است
که هر دو گروه بر باطلند. یهود از راه کفر و نصاري از راه غلو.
بعضی از مفسرین نوشتهاند: منظور این است که اهل کتاب پیش از مرگ خود بحضرت محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم ایمان
خواهند آورد و چون ایمانشان پس از زوال تکلیف است فائدهاي بحال آنها ندارد حکم کفر بر مردگان آنها جاري است لکن چون
در این آیات اسمی از پیغمبر اکرم بمیان نیامده و ضرورتی هم ندارد که ضمیر را به آن بزرگوار برگردانیم بخصوص در این آیات
که نام حضرت عیسی علیه السلام بمیان آمده لذا بهتر است که مرجع ضمیر حضرت عیسی باشد.
از این آیه مستفاد میگردد هر کافر در حین مرگش ایمان میآورد چنانکه فرعون وقتی مأیوس شد ایمان آورد و علی علیه السلام
صفحه 243 از 272
نیز این مطلب را بحارث همدانی چنین فرمود:
یا حار همدان من یمت یرنی من مومن او منافق قبلا
، ص: 491
لکن این ایمان مقبول نیست. در پایان میفرماید:
وَ یَوْمَ الْقِیامَۀِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَ هِیداً یعنی در روز قیامت عیسی علیه السلام بر آنان شاهد است که رسالت پروردگارش را با آنها
رسانیده و به بندگی خود اقرار نموده و از اینکه او را خدا بدانند نهی نموده است یا بقولی شهادت میدهد به تصدیق کسانیکه او را
قبول کرده و تکذیب کسانیکه او را تکذیب نموده است.
7) قوله تعالی فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ. )
بنی اسرائیل سمبل عهدشکنی و نقض پیمان بودند و همواره بظلم و کفر و ناسپاسی و تکذیب و کشتار پیامبران میپرداختند خداوند
بکیفر این ستمها مائده آسمانی را از آنان قطع کرد و نعمات نیکویی را که بر آنان حلال بود حرام گرداند.
یکی دیگر از کردارهاي زشت ایشان این بود که مردم را از دین خدا و راه خدا باز میداشتند و بر این کار اصرار و سماجت
میکردند.
چنانکه میفرماید:
وَ بِ َ ص دِّهِمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ کَثِیراً آنها بخدا نسبتهاي دروغ میدادند و به مردم میگفتند که سخن خداست و کتاب خدا را تحریف
میکردند و از همه بالاتر این بود که نبوت حضرت محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم را انکار نموده و آنچه را که در باره وي
میدانستند کتمان میکردند. و نیز از خطایاي یهودیان گرفتن ربا و رشوه و خوردن اموال مردم بباطل بود در صورتی که از انجام این
کارها نهی شده بودند لذا اعمال و افعال یهودیها موجب شد که عذاب الیم براي کافرین آنها آماده گردانیدیم.
چنانکه میفرماید:
وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَکْلِهِمْ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ. ، ص: 492
کشف الاسرار در ذیل این آیه شریفه مینویسد: اگر لطافتی و کرامتی در بندهها بینی از آن است که ظاهر شریعت را نگاه داشتهاند و
تعظیم آن بجان و دل خواستهاند تا بروح مناجات و لطائف مواصلات رسیده و اگر بعکس آن سیاستی و قهري بینی از آن است که
بچشم انکار در حرم شریعت نگریستهاند و در متابعت نفس اماره محظورات دین را بکار داشتهاند آري چنین است هر کس که از
ظاهر شریعت دست بدارد جمال حقیقت از وي روي بپوشد و هر که امر و نهی را پست دارد چه عجب است اگر ایمان و معرفت از
دل وي رخت بردارد.
اما برخی از مفسرین دیگر نوشتهاند: این تحریم از راه عقوبت بود زیرا همانطوریکه میتوان چیزهائی را از روي مصلحت تحریم نمود
ممکن است بخاطر کیفر نیز حرام شمرده شوند لکن بنظر ابو علی این حرمت براي متجاوزان کیفر و براي دیگران مصلحت بود ولی
ابو هاشم معتقد است که این حرمت فقط بخاطر مصلحت بود لکن این مصلحت هنگامی پیدا شد که آنها مرتکب خطاها و ستمهاي
شدند بنابراین جایز است که منشاء تحریم ستم آنها شمرده شود بعلاوه تحریم تکلیفی است که امثال آن موجب پاداش میشود و
صبر بر آن لازم است لذا خود یکی از نعمتهاي خداوند است نه کیفر او.
9) قوله تعالی لکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ. )
آیه مزبور در تکمیل انتقادات گذشته از یهودیان بیانگر این نکته است که این نکوهشها جنبه نژادي و فرقهاي ندارد بلکه در میان
علماي ریاکار و شرور و فاسد یهود عالمان راستین و استوار در علم یافت میشوند همچنانکه در میان مردم بظاهر پیر و حضرت
موسی علیه السلام و تهی از محتوي و ایمان، افراد با ایمانی هستند که به آنچه خدا بر تو و بر پیشینیان نازل کرده است ایمان
صفحه 244 از 272
میآورند نماز بپا میدارند و زکات میپردازند و بخدا و آخرت ایمان دارند اینها حسابشان از بقیه أنوار العرفان فی تفسیر القرآن،
ج 9، ص: 493
جداست و پاداش عظیمی براي آنان پیشبینی شده است و مسلمانان نیز نسبت به آنان عناد و تعصب ندارند.
شاید این آیه جواب اهل کتاب باشد که از پیغمبر اکرم سؤال کردند که بر آنها کتابی از آسمان نازل گرداند و در پاسخ آنهاست
که فرموده باشد کسانیکه چنین سؤالی از تو میکنند آنها رسوخ در علم و دانش ننمودهاند لکن مؤمنین از آنها که به آنچه بسوي تو
و پیغمبران نازل شده و آنان متصف بصفاتی میباشند که نماز را بپاي میدارند و زکوة میدهند و ایمان بخدا و روز قیامت دارند که
بزودي به آنها اجر عظیم کرامت میکنیم و آنهائیکه علم در قلبشان رسوخ نموده و آنهائیکه به حقیقت ایمان آوردهاند و میدانند
آنچه بر تو نازل گردیده تماما حق و صدق است.
کشف الاسرار مینویسد: راسخان در علم ایشانند که علم شریعت بیا موختند و آنکه به اخلاص آن را کار بستند تا علم حقیقت اندر
هر کس علم شریعت را کار بند نبود آن علم ضایع کرد « من عمل بما علم ورثه اللّه علما لم یعلم » سر بیافتند چنانکه مصطفی گفت
و بر وي حجت گردد و هر که مر آن را کار بند بود آن علم ظاهر حجت او گردد و علم حقیقت بعطا بیابد.
9) قوله تعالی إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلی نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ. )
نظر به اینکه پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم مدعی شد که از طرف خداوند متعال به وي وحی میشود و این دعوي بر
مشرکین و کفار بسیار گران بود و میگفتند چگونه میشود که به یک فرد بشر از جانب خدا وحی نازل شود و از آن طرف تمام
طبقات کفار یک نفر از انبیاء را که به عقیده خودشان مشرع دین خود دانسته و خود را تابع او میگماردند معتقد بودند عدهاي
مانند ، ص: 494
صائبین خود را تابع نوح میدانستند و بعضی مانند مشرکین مکه و حجاز بحضرت ابراهیم اعتقاد داشتند و برخی مثل یهود بموسی و
گروهی مانند نصاري به عیسی عقیده داشتند لذا خداوند براي رفع استبعاد آنان میفرماید همان نحویکه بر انبیائیکه شما معتقد هستید
وحی فرستادیم همان نحو بر این پیغمبر هم فرستادیم.
در این آیه اول پیغمبر گرامی را یاد میکند اگر چه او از لحاظ زمان بعد از دیگران است ولی از لحاظ فضیلت بر دیگران مقدم
است سپس نام نوح را میبرد زیرا که وي پس از آدم ابو البشر است برخی گفتهاند: بخاطر اینکه عمر او از همه پیامبران طولانیتر
بوده و بنظر عدهاي بسبب اینکه وي در دعوت خود پافشاري زیادي کرد و هیچکس به اندازه او سختی ندید و نخستین پیامبري که
امت وي بخاطر مخالفت پیامبري گرفتار عذاب شد امت وي بود. خلاصه نوح و پیامبران بعد از او فرستادگانی بودند که بشارت به
ثواب خدا میدادند و از عذاب خدا انذار میکردند و خدا آنان را بخاطر اتمام حجت فرستاد تا آنچه در دنیا و آخرت بر ایشان مفید
یا مضر است بیان کنند تا بعد از این رسولان براي مردم دلیلی در برابر خدا نماند سپس بخاطر اینکه توهم نشود که انبیاء منحصر به
همینها هستند که در قرآن نام آنها ذکر گردیده میفرماید:
وَ رُسُلًا قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ.
یعنی پیامبرانی که سرگذشت آنان را براي تو بازگو کردیم و پیامبرانی که داستانهایشان را براي تو نگفتهایم. و در قرآن فقط از 25
نفر آنان نام برده شده است در صورتی که بنا به روایتی صد و بیست و چهار هزار پیغمبر بودند که تمام اینها مورد وحی خداوند
قرار گرفته بودند و آن عده که در قرآن ذکر گردیده عبارتند از آدم- ادریس- نوح- هود- صالح- ابراهیم- لوط- اسماعیل-
اسحق- یعقوب- یوسف- شعیب- ایوب- ذو الکفل- موسی- هارون- داود- سلیمان- ، ص: 495
الیاس- الیسع- یونس- زکریا- یحیی- عیسی- محمد علیهم السلام در آیه بعد میفرماید:
رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ اینان پیامبران بشارت دهنده و هشدار دهنده بودند تا براي مردم بعد از این ارسال پیامبران بر خدا حجت و
صفحه 245 از 272
دستاویزي باقی نماند.
سپس میفرماید:
لکِنِ اللَّهُ یَشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَیْکَ یعنی اگر اینها گواهی نمیدهند لکن خدا گواهی میدهد بحقانیت آنچه را که به تو نازل گردانیده
است و همچنین ملائکه حامل وحی و غیر آن شاهد و گواهند که قرآن از طرف حق تعالی بر رسولش فرود آمده است خلاصه این
آیه در مقام بیان شرافت و بزرگواري قرآن است که دانسته شود قرآن از حاق حقیقت صادر گردیده و فهم معانی و رموزات آن
منطوي در علم حق تعالی و از حیطه علم بشر خارج است از این رو در باره متشابهات قرآن فرموده وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ.
10 ) قوله تعالی إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ. )
این آیه وصف کسانی است که به نبوت پیغمبر اسلام از یهود و نصاري کافر شدند و رسالت رسول اکرم را انکار نمودند و گفتند
این پیغمبري نیست که در تورات و انجیل وعده داده شده و علاوه بر کفر خودشان با القاء شبهه راه خود و طریق مستقیم دین اسلام
و قرآن را بر دیگران بستند چنین کسانی چون حقیقۀ هم خود گمراه گردیدند که بگفتارشان از راه راست بازماندند و هم سد راه
دیگران شدند.
این است که خداوند متعال در این آیه میفرماید: اینها در گمراهی بسیار دور از حقیقت واقع گردیدهاند که باز گردنشان براه راست
خیلی بعید است که ، ص: 496
گویا کفر و جحود در باطنشان ریشه دوانیده. سپس در آیه بعد میفرماید:
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ یعنی آنانکه رسالت آسمانی پیغمبر اسلام را انکار نمودند و یا نسبت دروغی بوي
دادند و در بارهاش ستم کردند و با علم برسالت او از راه حسد و ستم کفر ورزیده و مقام اولیاي خدا را نادیده گرفتند هرگز از
گنهبخشی و عفو خداوند بهرهمند نخواهند شد و آنان را براه بهشت هدایت نخواهد کرد ولی بکیفر کفر و ستمگریهاي آنان براه
جهنم هدایتشان خواهد کرد و براي همیشه در جهنم خواهند ماند و این کار بر خدا آسان است زیرا کسی نمیتواند جلو اراده او را
بگیرد.
، ص: 497
روایات .... ص : 497
1) مرحوم طبرسی ذیل آیه یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتاباً مِنَ السَّماءِ از امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده که )
آنحضرت فرمودند: کعب بن اشرف و جماعتی از یهود گفتند: اي محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم اگر تو پیغمبري براي ما کتابی
یکدفعه نازل کن چنانکه موسی تورات را دفعۀ نازل کرد این آیه در جواب آنها نازل شد و فرمود به آنها بگو موسی که دفعتا
تورات آورد پس چرا تقاضاي بزرگتري نمودید و گفتید ما میخواهیم خدا را آشکارا مشاهده کنیم و با آن همه معجزات و آیات
ظاهر باز هم ایمان نیاوردند.
2) ابن بابویه ذیل آیه قُلُوبُنا غُلْفٌ از ابراهیم بن ابی محمود روایت کرده که وي گفته از امام رضا علیه السلام از معناي ختم بر دل )
یهودان پرسیدیم فرمودند: ختم عقوبت و عذاب نمودن آنهاست بخاطر کفرشان چنانکه میفرماید:
بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ.
3) عیاشی از امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده که آنحضرت فرمودند: منظور یهودیها که گفتند دلهاي ما در پرده است )
یعنی تورات و احکام آن را پشت سر میاندازیم.
4) تفسیر برهان ذیل آیه وَ قَوْلِهِمْ عَلی مَرْیَمَ بُهْتاناً عَظِیماً نقل میکند که ابن بابویه به اسناد خود از علقمه و آنهم از امام جعفر صادق )
صفحه 246 از 272
علیه السلام روایت کرده که آنحضرت در ضمن حدیثی فرمودند: مگر بمریم دختر عمران نسبت ندادند که از مرد نجاري بنام
یوسف بکودکی حامله شده است؟! ( 5) طبرسی در مجمع البیان ذیل آیه وَ ما صَ لَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ از أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 9، ص: 498
ابن عباس روایت کرده که وي گفت امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند: وقتی رئیس یهودیان دید که خداوند آنهائیکه به عیسی و
مادرش دشنام و بد گفتند خداوند آنان را در اثر دعاي حضرت عیسی مسخ کرد ترسید که مبادا آنحضرت نسبت به او هم نفرین
کند لذا تمام یهودیها را جمع کرد تا به خانه عیسی بریزند و او را بقتل برسانند خداوند جبرئیل را فرستاد تا آنها را منع کند.
چنانکه میفرماید: وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ یهودیها دور عیسی را گرفتند آنحضرت به آنها فرمودند خداوند شما را مبغوض میدارد
همینکه خواستند او را بقتل برسانند جبرئیل عیسی را داخل در زاویه خانه کرد و از آنجا روزنهاي بسقف داشت از آن روزنه عیسی
را به آسمان بالا برد رئیس یهودیها شخصی را بنام طیطانوس وارد روزنه کرد تا عیسی را همانجا بقتل برساند وقتی داخل شد
آنحضرت را ندید یهودیها گمان کردند که عیسی را بقتل رسانید خداوند او را شبیه عیسی کرد وقتی از روزنه خارج شد رفقاي
خودش به او حملهور شدند و او را گرفته بدار کشیدند و هر چه فریاد زد که من عیسی نیستم بلکه طیطانوس هستم قبول نکردند
حتی بعضی از یهودیها گفتند صورت تو صورت عیسی است ولی بدن بدن طیطانوس و از این جهت خداوند میفرماید: شبه لهم
یعنی امر بر آنها مشتبه شد.
6) عیاشی از مفضل بن عمر روایت کرده که وي گفت از امام جعفر صادق علیه السلام از معنی آیه وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلَّا )
لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ سؤال کردم فرمود این آیه در باره ما خاندان نبوت نازل شده سپس فرمود اي مفضل هیچ یک از فرزندان و ذراري فاطمه
علیها السلام نیست که بمیرد و از دنیا خارج شود مگر آنکه اقرار به امامت ائمه معصومین و امام زمان خود نماید چنانکه فرزندان
یعقوب بیوسف اعتراف و اقرار کردند وقتی که گفتند: لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَیْنا یعنی بخدا قسم خداوند ترا از میان ما برادران به پیغمبري
برگزید. ، ص: 499
7) در المنثور از ابن مردویه از ابو هریره روایت کرده که گفت رسول خدا فرمود: نزدیک است که ابن مریم در بین شما بعنوان )
یک حاکم عادل نازل شود و رجال را بکشد و خنزیر را بکشد و صلیب را بشکند و جزیه وضع کند و مال بگیرد و سجده تنها براي
خداي رب العالمین باشد و اگر خواستید بخوانید وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ.
8) تفسیر عیاشی ذیل آیه وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَۀِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَ هِیداً از حارث بن مغیره از امام )
جعفر صادق علیه السلام روایت میکند که فرمود مقصود رسول خدا است.
9) عیاشی در ذیل آیه فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هادُوا از امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده که اگر کسی در زمین گندم بکارد و )
اقدام بپاك کردن زمین ننموده و سرکشی بزراعت نکند و محصولش خوب نشود و بین گندم و جو تلخۀ مشاهده کند خود را
ملامت نماید که سستی و غفلت کرده زیرا خداوند میفرماید:
فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هادُوا و فرمود طیباتی که حلال بود و خداوند بر آنها حرام نمود گوشت شتر و گاو و گوسفند بود.
10 ) تفسیر عیاشی ذیل آیه إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلی نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ از زراره و حمران از امام محمد باقر و امام جعفر )
صادق علیهما السلام روایت کرده که فرمودند این آیه میفرماید: من همانطور که بنوح و پیامبران بعد از او وحی کردم بتو وحی
کردم پس همه وحیها براي پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم جمع شده بود.
11 ) کافی به اسناد خود از محمد بن سالم از امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده که آنحضرت فرمود خدا بمحمد صلی اللّه )
علیه و آله و سلم میفرماید: ، ص: 500
إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلی نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ که هر پیغمبري براه و رسمی دستور داده است.
صفحه 247 از 272
12 ) تفسیر عیاشی از ثمالی از امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده که آنحضرت فرمودند: بین آدم و نوح پیغمبرانی بطور )
مخفی و علنی بودند و لذا ذکر آنانکه مخفی بودند در قرآن نیامده همانطور که کسانیکه علنی بودهاند اسمشان برده شده لذا
خداوند متعال میفرماید:
وَ رُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسی تَکْلِیماً یعنی بطوریکه اسم پیغمبران علنی را بردم اسم پیغمبران مخفی را نبردم.
13 ) تفسیر عیاشی از ابو حمزه ثمالی روایت کرده که وي گفت از امام محمد باقر علیه السلام شنیدم که میفرمود لکِنِ اللَّهُ یَشْهَدُ بِما )
أَنْزَلَ إِلَیْکَ- فی علی أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ ... وَ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً.
14 ) کافی ذیل آیه إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ از امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده که فرمود آیه را )
جبرئیل اینطور نازل کرده ان الذین ظلموا آل محمد حقهم لم یکن اللّه لیغفر لهم.
، ص: 501
تجزیه و ترکیب .... ص : 501
قوله فَقَدْ سَأَلُوا مُوسی أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً.
و کلمه جهرة صفت است براي مفعول مطلق « سؤالا اکبر من ذلک » : کلمه اکبر صفت مفعول مطلق محذوف و تقدیرش چنین است
محذوف که عبارت از کلمه رویۀ میباشد.
قوله تعالی وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِیثاقِهِمْ.
کلمه بمیثاقهم در اصل بنقض میثاقهم بوده است یعنی کوه طور را بخاطر نقض پیمانشان بر سرشان برافراشتیم.
قوله تعالی فَبِما نَقْضِهِمْ مِیثاقَهُمْ.
کلمه فاء در اینجا براي تفریع است و مجرور بما نقضهم متعلق به حرمنا علیهم میباشد که پس از چند آیه خواهد آمد.
قوله تعالی إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ.
کلمه عیسی در این آیه مبارکه از کلمه مسیح عطف بیان است و کلمه رسول اللّه صفت براي مسیح یا بدل است و کلمه منه در
جمله لفی شک منه که عبارت از کلمه حادث میباشد و کلمه اتباع الظن بخاطر اینکه مستثناي منقطع است منصوب میباشد و کلمه
.« تیقنوا یقینا » یقینا بنابر مصدر بودن منصوب است و تقدیرش چنین است
قوله تعالی وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ.
کلمه ان نافیه است بیشتر با الا همراه میباشد چنانکه میفرماید: ، ص: 502
وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ کلمه من اهل خبر است براي مبتداي محذوف که کلمه کائن میباشد و ضمیر در به و یکون راجع بعیسی
است ولی در ضمیر قبل موته اختلاف است بنظر بعضی ضمیر بمبتداي مقدر که عبارت از کلمه احد باشد برمیگردد و به عقیده
گروهی ضمیر راجع بعیسی است یعنی اهل کتاب در موقع نزول عیسی علیه السلام از آسمان به او ایمان میآورند.
قوله تعالی فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ.
کلمه فاء در فبظلم براي تفریع است و لفظ ظلم بصورت نکره آورده شده زیرا براي دلالت بر تفخیم امر ظلم و یا بمنظور ابهام است
و کلمه فبظلم و بصدهم متعلق به کلمه حرمنا میباشند و کلمه کثیرا صفت مفعول مطلق محذوف است که کلمه صدا میباشد و جمله
وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً عطف است بر جمله حرمنا.
قوله تعالی لکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ.
کلمه الراسخون و المومنون که بر آن عطف شده مبتداء و یؤمنون خبر است و کلمه فی العلم متعلق به کلمه راسخون میباشد و من
صفحه 248 از 272
در کلمه منهم تبعیضیه است و کلمه مقیقمین مفعول فعل محذوف است و بنظر کسانی در محل جر است و بر بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ عطف
میباشد و کلمه الصلوة مفعول کلمه مقیمین است و کلمه مؤتون خبر است براي مبتداي محذوف که عبارت از کلمه هم میباشد.
قوله تعالی وَ رُسُلًا قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ.
اولین کلمه رسلا مفعول است براي کلمه قصصنا و همچنین است ، ص: 503
دومین کلمه رسلا کلمه مبشرین حال است براي کلمه رسلا و جایز است که ذو الحال نکره باشد کلمه حجۀ اسم کان و کلمه للناس
متعلق بمحذوف و خبر کان است.
قوله تعالی إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَمْ یَکُنِ اللَّهُ.
خبر لم یکن که کلمه مریدا باشد در این آیه حذف گردیده است و کلمه الا طریق در آیه بعد بخاطر اینکه از کلمه طریق مستثنی
میباشد منصوب میباشد و کلمه خالدین حال و کلمه خیرا خبر است براي کلمه کان که با اسمش محذوف میباشد.
، ص: